Tuesday, May 04, 2010

http://www.dreamdesigngta.com

Sunday, December 31, 2006

بخش دو

دو

چهار بعد انرژی های خلاق

شناخت انرژی های خلاق ، اینکه چکار می کند و چطور این کار را می کنند، به شما کمک می کند که این انرژی ها را برای سلامتی،شفابخشی و خلق کردن چیزهای جدید در زندگی ازاد کنید همچنین مهم است که رابطه انرژی خلاق شما و بالا پایین رفتن طبیعی انرژی خلاق جهانی درونتان را بشناسید. میدان های انرژی چیزی است که پروسه ی خلاق را در بر دارد. از طریق این میدان های انرژی است که شرایط زندگی تان ، اتفاقات ، تجربیات و جهان مادی تان خلق می شود.

نیروهای خلاق چندین بعد دارند. زبان ما برای توصیف تفاوتهاای که حس می کنید در این پروسه بسیار محدود است. به دلیل نبودن عبارت های بهتری از انرژی و بعد بدون در نظر گرفتن تعریف علمی شان استفاده می کنم. زمانی که انسانها ی بیشتری این ها را تجربه کنند مطمئنم که عباراتی برای توصیف بهترشان به وجود می اورند. از دیدگاه من حداقل چهار بعد در هر انسان وجود دارد . هر کدام از این بعد ها توسط حس برتر مشاهده می شوند و شفادهندهُ اموزش دیده می تواند روی انها کار کند.تصویر 2-1 چهار بعد انسانیت ما را نشان می دهد. سطح فیزیکی ، سطح هاله ای ، سطح هارا و سطح ستاره ی درونی .

اولین لایه جهان اشنای فیزیکی است. جهان فیزیکی ما را لایه های زیرین انرژی و اگاهی به هم نگاه داشته شده اند. زیر جهان فیزیکی ، بعد جهانی یا انرژی های زندگی که ها له یا میدان انرژی جهانی وجود دارد. این لایه چهار چوب انرژیکی یا شبکه ای است که جهان فیزیکی بر ان قرقر دارد. هر چیزی که در جهان وجود دارد و یا می خواهد خلق شود اول باید در جهان انرژی زندگی وجود داشته باشد یا خلق شود. هر شکلی که وجود دارد و یا می خواهد خلق شود اول باید در سطح های ساختاری میدان انرژی خلق شود و وجود داشته باشد. این بعد انرژی شخصیت ما را هم در بر دارد. هر احساسی که داریم در میدان انرژی وجود دارد. بدن فیزیکی ما جریان این سطح ها را در میدان انرژیمان به صورت لبخند عشق امیز ، اخم مخالفت ، طرز راه رفتن و نشستن و ایستادن بیان می کند.

زیر میدان انرژی انسانی سطح هارا که ما نیت هایمان را نگه می داریم وجود دارد. نیت های ما اهمیت زیادی در پروسه خلاق دارد . وقتی که نیت های نا خود اگاه متضاد بسیاری داریم و بر علیه خودمان می جنگیم و پروسه ی خلاق را مغشوش می کنیم. ما نه تنها یاد می گیریم که نیت های مان را را خودمان یکسو کنیم بلکه با کسانی که کار می کنیم و سپس با گروه بزرکتری که به ان خدمت می کنند و این به همین صورت ادامه پیدا می کند. با این کار به انرژی خلاق خارق العاده ای دست می یا بیم.

زیر لایه ی هارا بعد مرکزی وجودیمان قرار دارد می به ان ستاره ی درونی می گویم این لایه منبع درونی مان است، الوهیت درونی مان. ازین منبع درونی است که خلاقیت درونی مان به سطح می اید.

14

پروسه ی کامل خلاقیت نیاز داردبه این که انرژی و اگاهی از ستاره ی درونی تا تمام چهار بعد به سطح بیاید. تغییر دائما در هر بعد نیاز به این دارد که لایه ی زیرینش تغییر کند. بنا بر این از دیدگاه شفابخشی اگر بخواهیم بدنمان یا بخشی از ان را از حالت بیماری به سلامتی تغییر دهیم باید با انرژی های زیرین ان که بنیاد بدنمان را تشکیل می دهند کار کنیم. باید با هرکدام از این چهار بعد کار کنیم. برای انجام این کار به بررسی هر کدام از این ابعاد می پردازیم. با لایه ی هاله ای شروع می کنیم، میدان انرژی انسانی.

میدان انرژی انسانی در طول تاریخ به اهداف مختلف بررسی و کاوش و استفاده شده . این بررسی بسیار قبل از متد های علمی وجود داشته است و تاکنون ادامه داشته است.

تصویر 2-2 منابع تاریخی ای که از میدان انرژی انسانی یاد می کنند را تا قبل از 5000 قبل از میلاد مسیح و تصویر 2-3 لیستی از مشاهدات انرژی هاله در قرن بیستم و نامهایی که برای توصیفش استفاده شده و خصوصیت هایش و چگونگی استفاده از ان است. دانشمندان در حال حاضر انرژی های قابل اندازه گیری موجودات زنده را "بیو انرژی " می نامند. از طرف دیگر عباراتی مانند " هاله" "میدان انرژی انسانی" توسط شفابخشان برای توصیف این انرژی ها استفاده می شود. لازم است تفاوتی را متذکر شوم. بیو انرژی که در ازمایشگاه ها توسط دستگاه اندازه گیری شده اما هاله توسط ادم هایی با حس برتر دیده شده است.

15

بیو انرژی بسته به دقت دستگاه اندازه گیری اش است و هاله بسته به شفافیت و ثبات حس شخص مشاهده کننده است. از دیدگاه من اندازه گیری های بیو انرژی و هاله مشاهده شده توسط حس برتر ارتباط قوی ای با هم دارند. ازمایش هایی وجود دارند که ارتباط ان دو را به وضوح نشان می دهد. انها نیز در اینجا شرح داده می شوند اما اول از دید علمی به این موضوع می پردازیم.

16

جهان فیزیکی و میدان بیو انرژی

میدان انرژی مربوط به میدان انسان توسط داستگاه های مانند ---- و ----- دستگاه بسیار حساسی که بیدان مغناطیسی را حس می کند---- اندازه گیری شده. بسیاری از تحقیقات نشان می دهند که خوب کار نکردن و غیر معمولی بودن بیو انرژی برای عفونت و مریضی جا باز می کنند. برای مثال دکتر هارولد بور در دانشگاه --- متوجه شد که با اندازه گیری میدان انرژی زندگی دانه می تواند پیش بینی کند که گیاه ان دانه چقدر قوی است. او متوجه شد که ضعف در میدان انرژی موجود زنده قبل از مریضی به وجود می اند.

محققان دیگری مثل دکتر رابرت بکر متخصص و جراح استخوان در نیو یورک جریانات الکتریکی بدن را اندازه گرفته است. میدان بیو انرژی مستقیما در رابطه با کار کردن بدن است. دکتر بکر نشان دار که الگوها و اشکال و میزان میدان پیچیده ی الکتریکی بدن با تغییرات فیزیکی و روانی تغییر می کند.

دکتر هیروشی موتو یاما از توکیو، موسس گروه بین المللی دیند و ماورالطبیه از طریق الکتریکی نقاط سوزن درمان را اندازه گیری کرد. از از این نتایج برای تشخیص در سوزن درمانی استفاده می کند . دکتر ایوشین در دانشگاه قزاقستان یکی از بسیار دانشمندانی است که میدان انرژی را با دستگاه های حساس به خود اندازه گیری کرده او می تواند...

18

نقاط سوزن درمانی را از طریق عکاسی هاله ببیند. این عکاسی از جریان بسیار ضعیف و بزکانس بالا که در بدن می فرستد استفاده می کند . فرکانس بالا به بدن اسیب نمی رساند چون از وست در می شود و ولتاژ جریان پایین است.

ازمایشاتی بوده اند که ارتباط بین میدان " بیو انرژی " و هاله مشاهده شده توسط حس برتر را نشان می دهد.

بهترین بحقیقی که می می شناسم توسط دکتر وادی هانت در ---- و دکتر اندریا پوهاریچ در ازمایشگاه خصوصی است تنجام شده . تحقیق دکتر هانت رابطه مستقیم بین فرکانس و الگوی موج های مختلف اندازه گیرری شده از بدن انسان و رنگ های مختلف هاله که توسط حس مشاهده شده ، وجود دارد. دکتر هان این تحفیف را با 12 " هاله خوان" مختلف انجام داده است و هر بار برای هر رنگ موج و فرکانس مخصوصی پیدا کرده . دکتر پوها ریچ توانست به طور ثابت و مداوم فرکانس 8 هرتز را از دستان شفا دهنده اندازه گیری کند. او متوجه شد که شفابخشانی که می توانند سیگنال قوی تری تولید کنند اثر موثرتری دارند. دکتر بک، فیزیک شناس هسته ای در اطراف دنیا امواج مغزی شفابخشان را اندازه می گیرد و متوجه شد که همه ی شفابخشان در زمان شفابخشی انرژی ای با طول موج 7.5-8 هرتز دارند و مهم نیست که بیمار کیست و یا چقدر مراسم و طرز کارشان فرق می کند. بک شفابخشان مسیحی ف کاهونای هاوایی، جادوگران ویکا، سانتریا، ---- و غیت گویان ، انسان های داری حس برتر و پیش گویان را اندازه گرفته . انها همگی یک نتیجه را دارند.

سپس پرسید که انها به ساز کی می رقصند و چرا . او جواب را در میدان انرژی زمین پیدا کرد. که در فرکانس 7.5-8 هرتز نوسان دارد. این نوسانات "امواج شومان " نامیده می شوند. از متوجه شد که در طول شفابخشی موج معزی از تظر فرکانس و شکل موج شبیه شومان می شوند. این یعی که نه تنها در فرکانس یکسان بلکه در یک زمان با زمین ایجاد می شوند. می توان نتیجه گرفت که شفابخشان از میدان مغناطیسی زمین برای شفابخشی بیماران استفاده می کنند. این پروسه ی زوجیت با میدان است. دکتر جان زیسمن در موسسه ی بیو الکتریک مغناطیس ریو به طور گسترده انار منتشر شده در زوجیت با میدان را مطالعه کرده و با تجربه شفابخشان انرا مرتبط می داند. مشخص است که کاری را که شفابخشان به "زمین نزیک شدن " می دانند ایجاد رابطه بین انها و میدان مغناطیسی زمین در فرکانس و زمان است.

او متوجه شده که زمانی که شفابخشان با موج شومان زمین در ارتباط هستند ، نیمه چپ و داست مغز با یکدیگر بالانس می شوند و در فرکانس 8-7.8 موج الفا فرو می روند. وقتی با بیمار رابطه برقرار می کنند توسط گذاشتن دست ، بیمار نیمه ی چپ و راست مغزش بالانس می شود و موج مغزی انها نیز در الفا می رود و از نظر زمانی متناسب با شفادهنده است. شفا دهنده در خقیقت بیمار را با نبض میدان مغناطیسی زمین ارتباط داده وبه انرژی زیادی برای شفابخشی دست یافته است.

میدان انرژی انسانی: وسیله ای که انرژی شما را در بر دارد

به عنوان یک شفادهنده و کسی که از حس برترش استفاده می کند هاله بسیاری از مردم را در طی سالها مشاهده کردم. بعد از مشاهده انسان ها ، گیاهان و حیوانات به این نتیجه رسیده ام که میدان انرژی شبکه ای ایجاد می کند که سلول در ان رشد می کند. منظورم این است که انرژی قبل از بدن فیزیکی وجود دارد. پدیده ای که این ایده را تایید می کند شبح عضوی است. این پدیده زمانی اتفاق می افتد که انسانهایی که عضوی ازبدن خود را از دست داده اند همچنان انرا حس می کنند. این احساس معمولا این گونه تعبیر می شود که انتهای عصب قطع شده تحریک می شود. البته از طریق حس برتر می توان این پدیده را در هاله ی بیمار مشاهده کرد. از انجا که احساسات از طریق هاله جریان دارند از دید ---- کاملا وجود این پدیده منطقی است.

در یک مورد ، یکی از دوستانم دکتر جان پیروکاس ، موسس و مدیر موسسه ی انرژی های وجودی و نویسنده ی انرژی هسته ی وجودی با بیماری که از پدیده ی شبح عضوی رنج می برد کار می کرد. ان زن همیشه احساس می کرد که پایش در زیرش در زمان نشستن گیر می کند. دکتر پیروکاس می توانست اطریق حسش هاله عضو را که خم شده و در حالتی که ان زن تشریح کرده رود ببیند. او کمک کرد که پای-انرژیکی را صاف و به حالت راه رفتن در بیاورد. این کار مشکل بیمار را حل کرد. بعدا با جراح راجع به این موضوع صحبت کرد و معلوم شد که جراح پای بیمار را در ان حالت برای جراحی بسته بود. بکر می کنم که بیمار میدان انرژی اش را حس می کرده است.

19

این به این معنی است که ساختار انرژی ابتدایی عو هنوز انجا بود. بنابراین میدان قبل از بدن فیزیکی وجود دارد. این تفاوت اساسی در نظریات بسیاری از محققان است. انها فکر می کنند که انرژی ها از بدن می اید و نه اینکه بدن توسط میدان شکل گرفته است. اگر ثابت شود که میدان قبل از بدن وجود دارد شاید بتوانیم عضو را دوباره مثل مارمولک به وجود بیاوریم.

عکاسی هاله شواهد بشتری برای این تئوری که میدان انرژی بنیاد بدن فیزیکی است در اختیار ما می گذارد. این پدیده شبح برگ نامیده می شود. اگر قسمتی از برگی را قطع کنید و از هاله ی ان عکس بگیرید می بینید که برگ به طور کامل در عکس به صورت نور و رنگ زیبایی ظاهر می شود . از انجایی که برگ کامل ظاهر می شود می توان نتیجه گرفت که میدان انرژی حتی در صورت نبود جسم فیزیکی از میدان انرژی به وجود می اید.

این نتیجه گیری میدان انرژی را در پروسه دشد و سلامتی بسیار مهم تر از قبل می کند. از انجایی که بدن از میدان انرژی به وجود می اید هر گونه عدم تعادل و خرابی در میدان در نهایت به مریضی بدن منجر می شود. بنابراین شفا دادن میدان انرژی بدن را نیز شفا می دهد. شفا بخشی شناخت چگونگی دوباره ساختار بخشیدن و شارژ کردن و متعادل کردن میدان انرژی است.

علاوه بر این در کتاب دستان شفابخشی نشان دارم که اتفاقات در یکی مبنای اتفابعت فیزیکی هستند. انها ---- و این به این معنی است که بیماری فبل از ظهور در بدن در میدان مشاهده می شود و بنابراین می توان میدان را قبل از به وجود آوردن بیماری درمان کرد.

میدان هاله ای جهشی کوانتمی عمیقتری در شخصیت ما است. در این حالت از وجود است که پروسه رواین شکل می گیرد. هاله حامل تمام واکنش های روانی بدنی است. از نقطه نگاه شفا دهنده بیماری ها همه از رابطه بدن- روان ناشی می شوند. کارکرد متعادل میدان هاله ای برای داشتن سلامتی لازم است.

تمام شفابخشی هایی که انجام می دهم و آموزش هایی که می دهم بر حسب دانش ساختار و طرز عمل میدان انرژی انسانی است و ترتیب لایه هایی که زیر ان در بعد عمیق تری قرار دارند است. در دستان شفابخش درباره هاله ی انسان شرح داده ام و اناتومی و فیزیولوژی و نقش ان در پروسه شقابخشی و بیماری همین طور متد های شفابخشی ای بر حسب ان یاد دارم به طور خلاصه درباره میدان انرژی انسانی را شرح می دهم و موضوعات ان کتاب را بیشتر گسترش می دهم .

هفت لایه از میدان انرژی انسانی

میدان انرژی انسان از هفت لایه تشکیل شده (تصویر 2-4 را مشاهده کنید) بسیاری این ایده اشتباه را که هاله شبیه لایه های پیاز است را دارند این طور نیست هر لایه از بدن در می شود و از پوست به بیرون انبساط پیدا می کند. هر لایه بعدی "فرکانس بالاتر"و"اکتاو بالاتر"دارد. هر کدام از لایه قبلی بیشتر منبسط شده اند. لایه های فرد ساختاری از پرتو های درخشان ایستا دارند. اولین، سومین، پنجمین و هفتمین لایه های فرد ساختاری .لایه های زوج-دومین، چهارمین و ششمین از ازانرژی های بدون فرم به وجود امده اند. لایه دوم مانند ماده گازی و مایه چهارم مانند مایع است و ششمی شبیه هاله ی تور شمع است. لایه بدنو ساختار میدان انرژی است که به پلاسما و بیو پلاسما شباهت داده شده است. این را به خاطر داسته باشید که از عبارات علمی نمی توانیم برای توضیح اینها استقاده کنیم چون ازمایشات هنوز ثابت نکرده اند که این پدیده ها چه هستند. اما به دلیل نداشتن عبارات بهتر از بیوچلاسما استفاده می کنیم. بیو پلاسما در هر سه لایه بدون ساختار از رنگ های مختلف، غلظت و شدت مختلف تشکیل شده است. که مستقیما با احساسات ما در ارتباط است.

از ترکیت نور ایستا و ساختاری و بیو پلاسما یی که در این ساختار جریان دارد جسم فیزیکی را نگه داشته و با انرژی زندگی انرا تغذیه می کند و به عنوان سیستم مرتبط و بدن را به عنوان ارگانیسم زنده نگه می دارد. تمام لایه های میدان انرژی انسانی به روی هم به صورت هالو گرفی تاثیر گذارند.

این لایه ها ، یا همان طور که بعضی ها میشناسند، را نمی توان کمتر از بدن فیزیکی واقعی دانست. اگر همه ُ

پیکره ُ انرژی تان شارژ شده و سالم است شما زندگی پر و سر شاری در تمام جنبه های تجربیات انسانی خواهید داشت. اگر بعضی از لایه های انرژی تان ضعیف باشند در داشتن تجربیاتی که مربوط به آن لایه است مشکل خواهید داشت و تجربیاتتان محدود خواهد بود. هرچه لایه های تان را بهتر پرورش داده باشید تجربیات زندگی تان بیشتر و با وسعت تر خواهد بود. ما تمایل داریم که فرض کنیم تمام تجربیات زندگی مثل بعد فیزیکی است.

20

این طور نیست و در حقیقت زندگی در سطح های نوسانی مختلفی وجود دارد. و هر سطح بسته به انرژی – اگاهی ان لایه متفاوت است. این به ما تجربیات زندگی وسیعی می دهد که از انها یار بگیریم. هر لایه در فرکانس نوسانی ، شدن و ترکیب بیو پلاسما یش متقاوت است. بنابراین هرکدام به محرکی بر اساس ترکیباتش عکس العمل نشان می دهد.

این مرا به یاد هیجان حل کردن مسائل حرکت مایعات در شرایط مختلف می اندازد. از اینکه می توانیم معادلاتی که برای هوا استفاده می کنیم برای مایعات نیز استفاده کنیم تعجب کی کردم. این درباره ی هوایی که در نزدیک زمین و در ارتفاع بالا وجود داشت نیز یکسان رود. حرکت هوا در نزدیک زمین بیشتر توسط درختان و بوته ها تاثیر می گرفت. نتیج تغییر جریان هوا را نشان می دهند . این تغییر شکاف باد نامیده می شود. مطمئنا متوجه شده اید سرعت حرکت ابر در نزدیک زمین متفاوت از سرعت حرکت ابر در ارتفاع بالا تر است. هوا شناسی تخصصی این حرکات کوتاه را که در مکان هایی بسیار متفاوت از اقیانوس شکل می کیرند توضیح می دهد. اما معادلات در همه ُ موارد کار می کند. بخش های مختلق معادله با تغییر شرایط بیشتر تاثیر کذار می شود.

من برای فهم عکس امعما های هاله از همین ایده ها و قوانین عمومی استفاده کرده ام. انرژی – آگاهی هاله در هر لایه به طور متفاوتی جریان داده و با فاکتور ها مختلفی بر روی ان تاثیر می گذارند. این یعنی انکه ترکیبات انرژی –آگاهی هر لایه یکتا و متفاوت از دیگر لایه ها است. هر کدام به شرایط مختلف عکس العما م... و نتیجه دیگری که می توان گرفت این است که بیو پلاسما ی هر لایه طبف فرکانس، شدت و ترکیب مخصوصی به خود را دارد. بنابراین به صورت طبیعی به محرکات مخصوص واکنش یشان می دهد.

نوع دیگری از تحقیق ،که در ستاره شناسی و مشاهدات زمینی استفاده میشود بر روی طرز نگاه من به هاله ها تاثیر گذاشت. یگ راه معمول برای دانشمندان این است که با فیلتر کردن طول موجهای زیادی به مشاهداتشان را با طبف طول موج کمی انجام دهند.

با مشاهداتی از این قبیل میتوان عکسی از اتمسفر خورشید در ارتفاعات مختلف گرفت. اینگونه است که از لکه های خورشید ، طوفان های خورشیدی که از انرژی هستهُ خورشید و بیرون آن متفاوت هستند. عکس می گیدند همین قانون در مشاهدات هاله بسیار مفید است. با تنظیم حس برتر شخص بر فرکانس های مختلف هاله ای ، لایه های مختلق ها شفافتر می شوند. وقتی این لایه ها به وضوح تعریف می شوند(مشاهده می شوند)می توان مستقیما بر روی انها کار کرد.

در ادامه به تشریح لایه های مختلف هاله و تجربیات زندگی ای که به هرکدام مربوط است که از مشاهدات من و تجربه بیست سالهُ شفابخشی و سیزده سالهُ تدریس می اید، می پردازیم. تصویر 2-4 هفت لایهُ هاله انسان را نشان می دهد.

لایه اول از میدان انرژی انسانی

در این لایه تمام حس های فیزیکی را حس می کنید چه دردناک ،چه لذت بخش. رابطه مستقیمی بین جریان انرژی ، نبض میدان و طرز قرار گرفتن در لایه اول میدان تان و چیزی که در بدن حس می کنید وجود دارد. هروقت در بدنتان درد حس می کنید در رابطه با کار نکردن بخشی از لایه اول هاله است.

دکتر رابرت بکر ، ازمایشاتی انحام داد که نشان می دهد میدان در بیهوشی موضعی ، برای مثال برای بخیه انگشت، جریان ذرات ریز اتمی را در اعصاب قطع می کند. وقتی جریان انرژی برقرار می شود دوباره احساس تان برمی گردد. همه این پدیده ها را در هاله نیز مشاهده کرده ام. بی حسی در ارتباط با ایستادن جریان انرژی در لایه اول میدان است وقتی شفادهنده حریان انرژی را در ان نقطه بر قرار می کند حس بر می گردد.

لایه اول هاله معمولا نازک و نرم و نیلی کمرنگ برای انسان های ساکت و ارام و حساس است. برای انسان های قوی و تنومند خاکستری –آبی و زخیم تر و زبرتر است. هرچه بیشتر از بدنتان مواظبت کنید. بیشتر با ان رابطه برقرار کنید ، ورزش کنید ، لایهُ اول قوی تر و رشد یافته تر می شود. رقاصان و ورزش کاران معمولا لایه اول بسیار رشد یافته ای دارند. پرتو های انرژی بیشتری دارد . کلفت تر و فنری تر و دارای شارز بیشتر است و به رنگ آ بی کمرنگ است.

اگر لایهُ اول سما قوی است ، بدن بسیار قوی و سالمی دارید و از تمام حس های بدن لذت می برید. این شامل حس بدنتان ، حس زنده بودن، حس بعالیت فیزیکی ، تماس فیزیکی ، روابط جنسی و خوابیدن است. شامل حس چشایی و بویایی...

22

شنوایی و دیداری است. این به این معنی است که به استفاده از تمام امکانات لایهُ اول ادامه می دهد و به این تربیب انرا شارژ و سالم نگه میدارید. استفاده از ان معمولا انرا شارژ می کنید.

در حالت دیگر ازاگر از بدنتان مواظبت نکنید ، لایهُ اولتان ضعیف می شود و پرتو ها شکسته گره خورده و بی انرژی می شود. انها در نقاطی از بدن که کمتر مواظبت می شود نازکتر و کم پشت تر می شوند.

اگر لایه اول هاله تان ضعیف باشد ضعف بدنتان را تجربه می کنید و نمی توانید با لذت هایی که به ان مربوط است ارتباط برفرار کنید. در اثر استفاده نکردن انرا ضعیف می کنید. احتمالا به بعضی از پرتو ها(خطوط) وصل هستید ولی نه همهُ انها. در حقیقت بعضی از شما اصلا لذتی احساس نمی کنید. در عوض انها را به عنوان چیزی که باید تحما کرد حس می کنید. برای مثال ممکن است از هرگونه فعالیت فیزیکی بیزار باشید و یا خوردن را دوست داشته باشید ولی لمس شدن را نه. ممکن است از موسیقی لذت ببرید ولا از خوردن برای زنده نگه داشتن بدن لذت نبرید.

لایهُ دوم میدان انرژی انسانی

لایه دوم هاله مربوط به احساسات و شوری که راجع به خود حس می کنید می باشد. هر حرکت انرژی مربوط به یک احساس راجع به خودتان است . توده های انرژی ابر مانند با رنگ روشن مربوط به احساسات مثبت راجع به خودتان است. رنگ های تیره تر و کثیف تر مربوط به احساسات منفی مربوط به خودتان است. تمام رنگ های را در این لایه را می توان پیدا کرد. این توده های انرژی در بین خطوط ساختاری لایه اول حرکت می کنند.

اگر اجازه بدهید که احساساتی که دربارهُ خود دارید چه مثبت و چث منفی جریان پیدا کنند، هالهُ خود را بالانس نگه می دارید و انرژی منفی مربوط به احساست منفی تان ازاد شده و دگرگون می شود. اگر خود را از داشتن احساس نسبت به خود محروم کنید جریان انرژی را در لایهُ دوم که مربوط به این احساست است قطع کرده اید. و لایهُ دوم شما کدر می شود که در نهایت باعث تولید توده های کم انرژی و تیره و کدر با رنگ های مختلف و مربوط به این احساسات خام نسبت به خود می شود.

دکتر ویلیام رایخ بیو انرژی را "ارگون انرژی " نامید . و انرژی بدون شارژ را که در لایه های خارج از شکل هاله هستند را انرژی ارگون مرده نامید.

این توده های راکد در قسمت های دیگر بدن تان باعث گرفتگی و ایستایی می شوند. انها سیستم را مسدود کرده و کارکرد سالم ان متوقف می کنند. این ایستایی و رکود در نهایت باث ایجاد وکود در لایهُ اول ، سوم هاله که همسایه هستند می شود. بسیاری از ما اجازه نمی دهیم که احساست مان درباره خودمان جریان پیدا کند. در نتیجه انرژی راکد در لایهُ دوم هاله مان داریم که در درجه های مختلف در سلامتی مان مشکل ایجاد می کندو

اگر لایه دوم شما قوی و پر انرژی باشد از رابطه احساسی با خودتان لذت می برید . این به این معنی است که احساسات زیادی دربارهُ خود دارید ، اما انها بد نستند. و این به این معنی است که شما از خودتان خوشتان میاید و خود را دوست دارید. از بودن با خود لذت می برید و با خودتان راحت هستید. اگر هر دو لایه اول و دوم خوب کار کنند شما باجع به خود احساس خوبی دارید و از لذت های فیزیکی بدنتان که به شما هدیه داده می شود لذت می برید.

اگر لایه دومتان ضعیف باشد یا احساس زیادی راجغ به خود ندارید یا از آنها آگاه نیستید. اگر لایه دوم شارژ باشد اما تیره و راکد باشد از خودتان خوشتان نمی اید و حتی شاید از خود نفرت داشته باشید. احساسات منفی راجع به خود را پایین نگه داشته اید بنابراین ممکن است در اثر نفرت از خود دچار افسردگی شوید.

لایه سوم میدان انرژی انسانی

لایه سوم در رابطه با جهان منطقی و ذهنی ماست. خطوط و پرتو های این لایه بسیار ظریف هستند مانند نرم و نازک ترین پردهُ حریر. این لایه زرد لیمویی است و با سرعت زیاد نوسان دارد(درخشش، پر بودن و چریان انرژی در بین این پرتو های نور مربوط به پروسه های فکری و حالت ذهنی ماست) . وقتی این لایه بالانس و سالم است ، منطق و فراست با هم هارمونی دارند و یکی هستند . ما شفافیت ، بالانس و حس مناسبی داریم . وقتی سه لایه اول با هم تنظیم هستند و انطباق دارند ما احساس پذیرش خود ، امنیت و مناسب داریم و حس قدرت درونی داریم.

اگر لایه سوم شما قوی باشد، ذهن قوی و شفافی دارید که به شما کمک می کند. زندگی ذهنی فعالی خواهید داشت و از یادگیری لذت می برید.

اگر لایه سوم ضعیف باشد از زیرکی ذهن و شفافیت آن محروم هستید و به درس و فعالیت های ذهنی علاقه ندازید.

وقتی فکرهای ما منفی هستند، نوسان میدان اهسته تر می شوود و خطوط تیره و شکسته می شوند. این "مشکل های فکر منفی " اشکالی هستند که در اثر تفکر منفی عادتی ما شکل می گیرند.

23

تغییر انها بسیار سخت است به خاطر انیکه به نظر شخصی که انها را تجربه می کند منطقی می ایند.

اگر لایه اول و دوم تان ضعیف و لایه سوم قوی باشد تمایل دارید کسی باشید که ببیشتر در ذهن خود زندگی می کند تا احساسات و بدنشان بیشتر به انیکه مسئله را با منطق حل کنید علاقه دارید تا اینکه با در نظر گرفتن احساس تصمیم بگیرید. این به طور خودکار تجربیات زندگی شما را محدود می کند.

فرم های زهنی نیز توسط احساسات راکد لایه چهارم و دوم که همسایه انها هستند فشرده می شوند. به عبارتی دیگر وقتی سعی می کنیم احساسی را راجع به خودمان (لایه دوم) و یا راجع به شخص دیگر ( لایه چهارم) حس کنیم. جریان انرژی را در لایهُ چهارم و دوم قطع کردیم. سپس جریان انرژی در لایه سوم از شکل طبیعی خارج می شود.

راه دیکری برای به خاطر داشتن این موضوع این است که بفهمیم حالت طبیعی انرژی حرکت مداوم است، وقتی حرکت جریان انرژی در لایه دوم و چهارم برای قطع کردن حس منفی قطع می شود و مقداری از این حرکت به لایه سوم منتقل می شود. این حرکت منتقل شده باعث فعالیت ذهنی می شود. این فعالیت تعریف شده است به علت اینکه نمی تواند ازادانه حرکت کند و توسط انرژی های لایه بالایی و پایین فشرده شده است.

من فکر می کنم که عادت داشتن تفکرات منقی در فرهنگ ما پشتیبانی می شود. تفکرات منفی داشتن دربارهُ ادمها و غیبت پشت انها بیشتر پذیرفته شده است تا اینکه رودر رو احساسات منفی مان را بروز بدهیم. ما امگوی مناسبی برای انجام این کار نداریم. خیلی راحت تر است که به درونمان نگاه کنیم و احساست منفی درونمان را نسبت به خودمان پیدا کنیمو معمولا ما احساس بدی نسبت به کس دیگر داریم به این دلیل که رابطه با ان شخص احساس منفی ای که به خود داریم را به گونه ای تحریک می کند.

لایه چهارم مندان انرژی انسانی

لایه چهارم این میدان دنیای تمام روابط ما را در بر می گیرد از این لایه است که ما با ادمها حیوانات، گیاهان ، اشیا ، زمین ، خورشید ستاره ها و کل جهان رابطه بر فرار می کنیم. لایه رابطه "من-تو" است. انیحا همه احساسات ما با همدیگر وجود دارد. انرژی لایه چهارم غلیظ تر از لایه دوم است با اینکه در نوسان بالاتری قرار دارد. بر خلاف لایه دوم که توده های رنگی بودند لایه چهارم شبیه مایع رنگی است ان لایه هم همه رنگ ها را در بر می گیرد.

اگر لایه چهارم انرژی کمی داشته باشد، یا به قول شفادهندگان نوسان کمی ، این انرژی به صورت مایع فلیص تیره و سنگین تجربه می شود. شبیه خلطی که در زمان سرما خوردگی تجربه می کنید عمل می کند. این خلط هاله ای اثر خیلی منفی ای بر روی بدن دارد و باعث درد ناراحتی احساس سنگینی ، خستگی و در نهایت بیماری می شود.

انرژی لایهُ جهارم می تواند به شخص دیگر در اتاق انبساط پیدا کند. هروقت دو نفر رابطه دارند چه علنی چه غیر علنی جریانی از بیو پلاسمای رنگی که به صورت مایع است از هاله هر شخص بیرون می اند و هالهُ شخص دیگر را لمس می کند. طبیعت این رابطه مربوط به طبیعت انرژی اگاهی این جریانات است. برای مثال اگر عشق و دوستی زیادی در رابطه وجود داشته باشد، انرژی رنگ سرح شیرینی که به صورت موجهای نرم جریان دارد وجود دارد. اگر حسودی باشد انرژی تیره ، سبز – خاکستری ، لزج و چسبناک است. اگر شور و شوق زیادی همراهش باشد انرژی سرخ به همراه نارنجی ای که محرک است وجود دارد. موجها سریع تر هستند و نقاط اوج بیشتری دارند. اگر عصبانیت باشد انرژی نوک تیز برنده و خش، مهاجم و سرخ تیره خواهد بود.

لایه چهارم تمام خوشحالی و عشق و همچنین درد و رنج های روابط را در بر دارد. هر بیشتر با کسی رابطه داشته باشیم اتصال انرژی بیشتری با ان شخص داریم.

اگر لایه چهارم سالم و قوی ای داشته باشید ،تمایل دارید که پیوند ای قوی زیادی با بقیه داشته باشید. دوستان و خانواده بخش بزرگی از زندگی تان را تشکیل می دهد . ممکن است که از بودن با انسانها لذت ببرید و شغلی که خدمت به دیگران می کند را انتخاب کنید. عشق و دلتان مهمترین چیز در زندگی شما خواهد بود.

اگر لایه چهارم شما ضعیف و بی انرژی باشد ممکن است که روابط گما با بقیه خیلی اهمیت نداشته باشد. ممگن است که منزوی باشید. شما ممگن است که رابطه نزدیگی با بقیه نداشته باشید. حتی اگر داشته باشید حس می کنید که دردسر زیادی دارند و ارزش ان را ندارند.شما ممکن است در اثر هاله چهارم قوی مردم دیگر دست پاچه شوید و انها بر شما غلبه کنند.

ما با رشته هایی در هاله مان که به در مادر و خودمان وصل است به دنیا می اییم که خیلی شبیه بند ناف است. در اثر بلوغ در بچگی این رشته ها همراه با هاله مان رشد می کنند( هاله درمانی بخش 8) این رشته ها نشان دهندهس اربیاط ما با هریک از والدین است. هرکدام الگویی است که مشخص می کند که با مردان و زنان زندگی مان چگونه برخورد می کنیم. هر رابطه جدید رشته های بیشتری به وجود می اورد(به بخش 14 برای جزئیات بیشتر مراجعه کنید)

سه لایهُ اول هاله نشانگر تجربهُ فیزیکیريال احساسی، ذهنی جهانمان در بدن مان است. لایه چهارم پلی است که جهان فیزیکی را به معنوی وصل می کند. سه لایه بالاتر نشانگر تجربه فیزیکی ، احساسی و ذهنی مان در در دنیای معنوی مان است. که لایه هفتم الگو ی لایه سوم و ششم الگوی دوم و لایهُ پنجم الگوی لایهُ اول است.هر لایه برتر الگو ای است برای لایه پایین تر مربوطه.

لایه پنجم میدان انرژی انسانی

لایهُ پنجم لایهُ خواسته الهی است. در ابتدا ممکن است گیج کننده باشد چون لایهِ پنجم مانند نگاتیو همه چیز برعکس است. چیزی که به عنوان فضای خالی تجربه می کنید نور ابی است و چیزی که معمولا به عنوان جامد تجربه می کنید از خلا یا انرژی شفاف تشکیل شده است. این الگویی است برای لایهُ اول هاله است. لایه پنجم لایه اول را در جای خود قرار می دهد. گویی فضا از زندگی تغییر نیافته و بدون شکل پر شده است. برای انیکه هستی شکل خاصی را بگیرد اول لازم است که فضایی برای ان ایجاد کنیم. لایه پنجم شامل الگوی تکاملی کائنات است که به وجود می اید. خواسته الهی نیتی است که به صورت الگو و فرم نمود پیدا می کند. توضیح تجربیات شخصی بسیار مشکل است چون ما کلمات لازم برای این کار را نداریم . ارادهُ الهی در شما و اطراف شما وچود دارد. شما حق انتخاب این را دارید که با ان همسو شوید یا نشوید. ارادهُ الهی نقشه و الگوی عظیم تکاملی بشریت و جهان است. احساس بسیار قوی اراده و هدف را همراه دارد. تجربه ان مساوی است با تجربهُ هارمووی بی نظیر نظم بی همتا. این الگو زنده و دارای نبض است و مدام به جلو می رودو جهانی از دقت و لایه ای از رنگ های دقیق است. لایه سمبل است.

اگر با اراده ُ الهی همسو باشید لایهُ پنجم قوی و پر انرژی دارید. الگوی لایه با الگوی جهانی و ارادهُ الهی هم خوانی دارد الگویی که با حس برتر خوانده می شود. شما احساس قدرت و اتصال زیادی با هرجه که در اطراف شما است خواهید داشت به خاطر اینکه در جانگاهتان با هدفتان هستید و با همه هدفها و مکان ها منظم و در هارمونی هستند. اگر در لایه پنجم را ببنید می فهمید که شما هم این الگوی زندگی و دارای زندگی و دارای نب را که تظم جهان را مشخص می کند به وجود می اورید. جایگاه شما در جهان و طرح همه چیز توسط سما از سطح عمیق تر (لایه ها را )انتخاب می شود و به وجود می اید. توضیح مفصلی در بخش بعدی داده می شود.

اگر لایه پنجم قوی ای دارید شما آن نظم زندگی را درک کرده انرا حفظ می کنید.. جایی برای همه چیز وجود دارد و همه چیز در جایش است. خانه شما مرتب است ، سر وقت هستید کار خود را خوب انجام می دهد و مهم یست که چقدر جزئیات لازم دارد. اراده شما خیلی خوب کار می کند. اراده تان و خواسته تان با ارادهُ الهی همسو است حتی اگر راجع به این موضوعات هیچ اطلاعاتی نداشته باشید. شما از تطم به عنوان قانون جهانی اگاهی دارید. ممکن است که به هدف یا طرح والاتری در زندگیتان متصل باشید.

از طرفی دیگر اگر با ارادهُ الهی همراه نباشید الگوی لایهس پنجم هاله تان مغشوش خواهد بود. تناسبی با نقشهُ جهانی نیست و شما خود را به دنیای اطرافتان متصل نمی دانید. نه از جایگاهتان در جهان خبر دارید نه از هدفتان در . در واقع چنین ایده یا ممکن است برایتان قابل هضم نباشد. به نظرتان اینگونه می اید که شخصی می خواهد جایگاهتان را برایتان مشخص کند.

البته از این دیدگاه شما شخصی که دوست دارید و با ان راحت هستید نخواهید بود. احتمالا از ارادهُ دقیق و شفاف وهمه دارید. احتمالا یا اهمیت وضوح و نظم و جایگاه را تکذیب می کنید یا بر علیه ان طغیان می کنید. اگر راجع به ارزش درونیتان شک داشته باشید ممکن است این لایه را نامهربان و غریبه بدانید چون در این لایه هدف شما مهم است و نه احساستان . اگر دربارهُ خودتان احساس منفی داشته باشید و از این لایه اگاه شوید ممکن است که خودتان را فقط مهره ای در بازی جهان بدانید. تمام این تجربیات انسانی از غیر طبیعی بودن لایه پنجم به وجود می اید.

اگر لایه پنجم شما قوی نباشد شما در زندگی تان هرج و مرج خواهید داشت. به مرتب و تمیز نگه داشتن همه چیز علاقه ای نخواهید داشت. در واقع این کار خیلی مشکل است. تطم می تواند به عنوان مانعی بر ازادیتان به نظر بیاید. در حقیقت می توانید کسانی را که مرتب هستند را به اینکه از خلاقیت جلوگیری می کنند محکوم کنید. ممکن است که ارتباط زیادی با اراده الهی و هدف والاتر زندگی نداشته باشید. ممکن است

25

در فهمیدن سیستم های پیچیده و الگو های کلی مشکل داشته باشید.

اگر لایه دوم و چهارم ضعیف و اولین و سومین و پنجمین لایه قوی هستند ممکن است که ازادی خلاقیت تان را با نظم بسیار شدید خفه کنید. وقتش است که زندگی احساسیتان را رشد بدهید.

اگر چه اگر بتوانید احساسات منفی تان را رها کنید و از مقاومت در برابر دنیای کامل و عالی دست بردارید و این ایده را که شما هم خالق این دنیا هستید را در نظر بگیرید اولین قدم را در پیدا کردن هدف و جایگاهتان در زندگی برداشته اید و همه چیز می تواند تغییر کند. شما احساس امنیت زیادی می کنید چون که جزوی از نقشهُ الهی هستید. می توانید خود را جرقه ای در این تار زنده ُ نور حس کنید. شما در حقیقت این تار را از نور درونتان به وجود می اورید همان طوری که همه این کار را می کنند. اگر حس برترتان در این لایه فعال سود نقشهُ الهی را می بینید و حس می کنید. شما خود و جهان را به صورت نور شفافی (تقریبا فضای خالی) در زمینه ابی کبود خواهید دید.

تفکر بر روی این لایه و مدیتیشن بر این نقشه تکاملی می تواند کمک کند که هدق زندگیتان را با جهان همسو کند و رشد شما را راحت تر کند. بنابراین در حقیقت شما مهرهُ شطرنج نیستید بلکه سرچشمه ُ خلاقیت بی نظیری هستید.

لایه ششم

لایهُ ششم شبیه فواره های نورانی که در همه جهتی و به فاصله دو و نیم فوت از بدن کشیده شده اند است که همه رنگ های رنگین کمان را به صورت شفاف و نورانی در بر دارد. بدون ساختار است و فرکانس بالایی دارد.

وقتی لایه ششم سالم است درخشان و پر انرژی است. پرتو های انرژی از بدن به صورت نوارهای صاف و زیبایی از بدن بیرون می ایند. هرچه درخشان تر و پر انرژی تر باشد بیشتر از ان اگاه هستیم. لایهُ احساس های مربوط به دنیای روح و عشق الهی است. اگاهی ارادی داشتن و بودن در این لایه اثر ارام بخش بسیاری برای شفا دادن بدن دارد و شامل خلسه روحی ما ست. و به صورت عشق معنوی، شادی و سعادت و سرخوشی تجربه می شود. ما به این حالت به وسیله ساکت کردن ذهن و گوش کردن می رسیم. احساس بی نطیر رهایی و انبساط خاطر به ما دست می دهد وقتی با تمام موجودات در جهان روحی و همچنین بشریت ، گیاهان ، حیوانات زمین همراه می شویم. هرکدام از ما مانند نوری در اطراق شمع هستیم. ما پرتوهای نوری هستیم که ار منبع نوری مرکزی تشعشع پیدا کرده ایم.

اگر لایهُ ششم شما ضعیف و کم انرژی باشد ، تجربیات روحی و الهامات زیادی نخواهید داشت. ممکن است حتی درک نکنید زمانی که دیگران راجع به این موضوع صحبت می کنند منظورشان چیست. ومانی که لایهُ ششم سالم نیست خیلی مشکل است که تجربه ای در این سطح داشته باشیم. ممکن است احساس مبهمی داشته باشیم که یا خدا مریض است یا خدا- ملکوت- معنویت وجود ندارد. بنابراین کسانی که این موضوع را باور دارند در دنیای خیالی خود زندگی میکنند.

وقتی این لایه سالم نیست تاریک و تیره و نازک و کم انرژی است و پرتو های ان سنگین و شل هستند. این معمولا نتیجهُ کمبود تغذیه معنوی است. نرود تغذیهُ معنوی دلایا مختلفی می تواند داشته باشد. برای مثال بزرگ شدن در جایی که معنویت در ان جا حضور نداشتهت ، ضربه ای که از جانب مذهب تجربه شده که باعث رد کردن مذهب و به همراه ان معنویت می شود، ضربه خوردن های شخصی که در نتیجه باعث در کردن خدا و دین می شود. در حالت اول لایهُ ششم انرژی کمی دارد و ان شخص نمی داند که به معنویت نیاز دارد. در خالت های دیگر نه تنها لایهُ ششم کم انرژی است بلکه از دیگر لایه ها جدا شده است. می توان فاصله بین لایه ها را دید و کانال ها ی اربتاطی بین لایه ها بسته شده است.

اگر لایه ششم شما خیلی قویتر از دیگر لایه ها باشد شما ممکن است از تجربه معنوی برای فرار زندگی فیزیکی استفاده کنید. شما ممکن است طرز نگاه بچه گانه ای به زندگی داشته باشید و انتظار داشته باشید که زندگی از شما مواظبت کند گویا فقط در دنیای روحی زندگی می کردید. شما ممکن است از این تجربیات استفاده کنید که ثابت کنید از دیگران بهتر هستید. این فقط یک سیستم دفاعی است به این علت که از زندگی فیزیکی می ترسید. این دفاع خیلی موثر نیست و به زودی از خواب ناز بیدار می شوید و توهمتان در هم می شکنند. شکستن توهمات چیز خوبی است. در این حالت شما را به زندگی در دنیای فیزیکی بر می گرداند. یاد می گیرید که دنیای فیزیکی درون دنیای روحی است و ته بیرون از ان.

کلید تجربه دنیای روحی شارژ کردن لایه ششم است. این کار را می توان با مدیتیشن ساده ای مانند نشستن دوربار در روز در سکوت به مدت پنج یا ده دقیقه و با تمرکز بر روی شی مانند رز ، شعله شمع

26

و یا غروب خورشید انجام داد. راه دیگر تکرار ذکر یا صدا و صداهایی بی معنی است.

لایه هفتم

وقتی لایه هفتم هاله سالم است از پرتو هایی طلایی و بسیار زیبایی که در فرکانس بسیار بالایی نوسان دارند تشکیل می شود. انها در هم پیچیده شدند تا تمام اعضای بدنتان را به وجود بیاورند. انها از بدنتان سه و نیم فوت به بیرون کشیده شده اند . در این فاصله لایهُ ششم تخم مرغ طلایی ای به وجود می اورد که همه چیز درونش را محافظت می کند. لایه بیرونی این تخم مرغ زخیم تر و قوی تر است. مانند پوسته تخم مرغ. جریان انرژی را از هاله به فضای بیرون نتظیم می کند. از نشت کردن انرژی به بیرون و وارد شدن انرژی های نا سالم جلوگیری می کند. لایه هفتم به عنوان لایهُ نگهدارنده بقیهُ هاله عمل می کند . من همیشه از قدرت عظیم این لایه شگفت زده می شوم.

تار های طلایی لایه سوم درون و اطراق همه چیز وجود دارند. این تارها همه چیز با به هم وصل می کنند چه سلول یک عضو ، بدن ، یا گروهی از مردم یا همه جهان.

لایه هفتم ، لایه ذهن الهی است. وقتی سالم است و ما اگاهی مان را به این لایه معطوف می کنیم می توانیم ذهن الهی درونمان را تجربه کنیم و وارد الوهیت شویم. در این لایه ما می فهمیم و می دانیم که بخشی از طرح سراسری جهان هستیم. تجربه حقیقت هستی در ما احساس امنیت زیادی به وجود می اورد. در این لایه ما کمال را در نقش های خودمان می شناسیم

در این لایه با حس برتر می توانیم شبکه طلایی که هستی را در بر می گیرد ببینیم. در این لایه با حس برتر می توانیم یاد بگیریم ارتباط ذهنی با دیگران برفرار کینم. در اینده نزدیک استفاده از حس برتر کاملا نورمال می شود. اکنون می توانیم به ذهن جهانی دسترسی پیدا کنیم و به اطلاعاتی که با حس معمولی نمی توان دست یافت دست بیابیم.

اگر لایه هفتم شما قوی و پر انرژی و سالم باشد توانایی شما این است که ایده های خلاق داشته باشید و کاملا عقاید مربوط به هستی ، جهان و طبیعت را درک کنید. درک و شناخت عوی این از خدا خواهید داشت. ممکن است دین شناس کاشف و یا دانشمند شوید. توانایی شما در فهم کامل مفاهیم می تواند شما را به سمت تعلیم مفاهایم عمومی و پیچیده سوق بدهد.

اگر لایه هفتم قوی و رشد یافته نباشد ایده های خلاق زیادی نخواهید داشت . و احساس وجود هدف والاتری در زندگی تان ندارید. نیم دانید جایگاه شما چیست چون از وجود الگوی برتر اطلاع ندارید. ممکن است تجربه کنید که هیچ چیز در دنیا به هم متصل نیست و دنیا کاملا شانسی و در هرج و مرج است.

اگر لایه هفتم ضعیف باشد تارهای طلایی کور و ضعیف هستند. فرم خود را نگه نمی دارند و در بعضی جاها نازکتر هستیند. حتی ممکن است در بعضی جاها پاره باشند و نشت انرژی در سیستم به وجود بیاورند. اگر لایه هفتم ضعیف باشد ما وصل بودن هستی و حقیقت ذهن الهی را تجربه نمی کنیم. ما ایده تکامل در نقص و نا کامل بودن را درک نمی کنیم. و تحمل نقص هایمان بسیار مشکل می شود. در حقیقت ممکن است که دچار تکذیب شویم و برای کامل شدنی که در حالت انسانی غیر ممکن است تلاش کنیم. به ذهن والاتر دسترسی نخواهیم داشت. و به نظر می اید که اذهان ما در تنهایی و جدا کار می کنند و نقشی در خلق جهان نداند.

اگر لایه هفتم شما قوی تر از دیگر لایه ها باشد در عملی کردن ایده های خلاقتان مشکل خواهید داشت.

بهترین را برای قوی کردن لایه هفتم این است که مدام در جستجوی حقیقت والاتر در زندگیتان باشید و بر حسب ان زندگی کنید.

بهترین مدیتیشنی که برای قوی کردن لایه هفتم می شناسم این است که مانترای "ارام باش و بدان که من خدا هستم " را تکرار کنید.

انجام این مانترا به لایه هفتم انرژی می دهد و شخص مدیتیشن کننده معرفت این را تجربه می کند که او ذهن الهی و خداست.

برای عملی کردن ایده های خلاق و خلق انها در دنیای فیزیکی نیاز است که تمام اجزای بدن به درستی کار کنند. و این شامل سلامتی شما می شود. اگر می خواهید که سلامتی و زندگی پری داشته باشید لازم است که تمام اجزای وجودتان را بالانس ، شارژ و شفاف کنید. بنابراین هرگونه پروسهُ شفابخشی باید شامل توجه خاص و رشد هر هفت لایه از هاله تان باشد.

چاکرا

چاکرا ها پیکره هایی هستند در میدان انرژی هستند که شفابخشان با ان کار می کنند. چاکرا لغت سانسکریت"چرخ" است و طبق مشاهدات من چاکراها بیشتر شبیه قیف و گرداب انرژی هستند. انها در هفت لایه وجود دارند و چاکراهای 2 تا 6 در عقب و جلوی بدن وجود دارند. ما چاکراها را با شماره و حرف می نامیم. آ برایا جلوی بدن و ب برای پشت بدن(تصویر 2-5)

28

چاکراها عضوی هستند که از میدان انرژی جهانی انرژی وارد می کنند و به وسیله انها می توانیم انرژی سلامتی جهان را درخواست کنیم. انرژی گرفته شده و هضم شده توسط هر چاکرا به اعضای مختلف بدن که نزدیک شبکه اعصاب اصلی ان چاکرا هستند فرستاده می شود. این انرژی برای کار کردن هاله و بدن فیزیکی بسیار مهم است. در رسومات شرقی این انرژی "پرانا" و یا " چی " نامیده می شود. اگر چاکرایی از کار بیافتد دریافت انرژی قطع می شود.انی به این معنی است که اعضایی که مربوط به ان چاکرا هستند انرژی لازم را نخواهند گرفت . اگر خرابی جاکرا ادامه پیدا کند کارکرد نورمال اعضای بدن ان ناحیه و مخل می شود. ان بخش از بدن و سیستم دفاعی ضعیف می شود و در نهایت بیماری در ان ناحیه اتفاق می افتد.

هفت چاکرا ی اصلی وجود دارد. هر قیف دریچه بزرگتری در بیرون از بدن به قطر 6 اینچ و فاصله 1 اینچ از بدن را دارد. نک نازک ان درون بدن و نزدیک ستون فقرات است. خط قدرت عمودی در خط وسطی بدن قرار دارد.

کانال بزرگ انرژی است که چاکراها انرژی وارد شده از میدان انرژی جهانی در ان خالی می کنند.

انرژی گرفته شده از همه چاکراها در خط عمودی انرژی بالا و پایین می رود و همه رنگها درهم پیچیده شده اند تثل طنابی زیبایی که از تورهای رنگی و پر تپش بافته شده است. این خط عمودی در بیشتر مردم 1انیچ زخامت است. البته در شفادهندگانی که اگاهی شان بالا رفته زخامت خط به 6 اینچ می رسد.

هفت چاکرای اصلی نزدیک هقت شبکه اصلی عصبی در بدن هستند. اولین چاکرا بین پاها قرار دارد. نوگ کوچک ان در دنبالچه قرار دارند. با حس حرکت بدن . حس موقعیت بدن و حس لامسه در ارتباط است. و مربوط به تمایل به زندگی و فراهم کردن مواد مورد نیاز بدن برای حیات فیزیکی است. انرژی لازم را به ستون فقرات، غدد فوق کلیوی و کلیه ها می دهد.

چاکرای دوم کمی بالا تر از استخوان ناحیه شرمگاهی در جلو و عقب بدن است. نوک ان مستقیما روی استخوان خاجی است و از ان و احساست را دریافت می کنیم. مربوط به تمایلات شهوانی و جنسی ما است. انرژی زیادی در اعضای جنسی و سیستم دفاعی بدنمان را قرار می دهد.

چاکرای سوم در شبکه خورشیدی و در سمت جلو است. توک ان در عضله دیافراگم بین دنده 12 و مهره 1 قرار دارد. انرژی این بخش از بدن- شمک ، جگر ، کیسهُ صفرا، پانکراس و طحال و سیستم عصبی را تامین می کند. و به بصیرت ما مربوط است. مربوط به اینکه در این جهان که هستیم و چطور با دیگران ارتباط برقرار می کنیم.و چگونه از خود نگه داری می کنیم است.

چاکرای چهارم در ناحیه قلب مربوط به اراده و عشق است. از این طریق عشق را احساس می کنیم. بخش جلو مربوط به عشق و بخش پشتی مربوط به اراده است. برای درست کردن این چاکرا ما با تعادلی بین عشق و اراده زندگی می کنیم. نوک ان در قرار دارد. انرزی به قلب، رگ ها ، و غده تیموس و ناحیه بالایی پشت را می سازند.

چاکرای پنجم در عقب و جلوی گلو وجود دارد. مربوط به حس شنوایی، لامسه و بویایی است. توک ان در مهرهُ شمارهُ 3 قرار دارد. انرژی تیروئید و برونشیت و ریه و مری را تامین می کند. مربوس به دادن و گرفتن و حرف زدن از حقیقت است.

چاکرای ششم در پیشانی و پشت سر قرار دارد. و نوک ان در مرکز سر قرار دارد. انرژی غده هیپوفیز ، مغز پایینی و چشم چپ و گوش ها ، بینی و سیستم عصبی را تامین می کنید. مربوط به حس بینایی است. بخش جلوی چاکرا مربوط به درک مفاهیم است. و بخش پشت ان مربوط به قدم به قدم اجرا کردن اینده ها برای رسیدن به انها است. چاکرای هفتم بالای سر قرار دارد و نوک ان در وسط بالای سر قرار دارد. انرزی بخش بالای مغز و چشم راست را تامین می کند.. مربوط به تجربه درک مستقیم است و مربوط به یکی شدن شخصیت و معنویت است.

در کل بخش جلوی چاکرا مربوط به کارکرد احساس و بخش عقب مربوط به کارکرد ارادی و بالای سر مربوط به کارکرد منطق است. کارکرد متعادل احساس ، اراده و منطق برای سلامتی ضروری است. از انجایی که مقدار انرژی جریان داده شده نشان دهنده مقدار استفاده از ان چاکرا است، می تواند نشان بدهدکه چقدر منطق و اراده و احساس مربوط به ان چاکرا استفاده می شود. برای متعادل کردن منطق حس و اراده در زندگی باید چاکرا ها را بالانس و مساوی و تنظیم کنیم.

درین کتاب دربارهُ چگونگی کارکردن شفادهندگان با میدان انرژی و اینکه شما چگونه می توانید با میدان خود برای شفا دادن خود کار کنید. سپس پروسه شفابخشی شخصی را به هفت لایه تجربیات زندگی در هر لایه پیدا می شود مربوط می کنیم.

29

شفا بخشی شخصی را می توان با پر کردن نیاز های شخصی در هر لایه را به دست اورد.

لایه هارا : لایه نیت و مقصود شما

لایه هرا جهش کوانتومی ای در عمق طبیعت شما و بعدی عمیف تر در هاله شما است. لایه هارا پایه بنیادی است که هاله بر ان قرار دارد. من به این دلیل انرا لایهُ هارا می نامم که نارا در ان سطح وجود دارد. ژاپنی هارا را مرکز قدرت که در پایین شکم قرار دارد می دانند. هاله مربوط به شخصیت سماست و هارا مربوط به نیت شما است. مربوط به ماموریت شما درین زندگی و هدف عمیق تر معنوی شماست. لایهِ هارا هدف شما در این زندگی و هر لحظه است. در این جسات که شما نیات خود را به وجود می اورید و نگه می دارید.

لایه هارا بسیار ساده تر از هاله که ساختار پیچیده ای دارد است.(تصویر 2-1

از سه نقطه که برروی خط لیزر مانندی قرار دارند و در خط وسط بدن هستند تشکیل شده است. حدودا سه چهارم اینچ پهنا دارد و از نقطه سوم که سه و نیم فوت بالای سرمان است شروع می شود و به نقطه اول که در هسته زمین است کشیده می شود. نقطه بالای سر مانند قیف بر عکس است. دریچه ان که به سمت پایین است فقط 1/3 اینچ است. سمبل اولین فردیت از الهیت است ، زمانی که برای آمدن به این دنیا از الوهیت جدا شدیم. کارکرد منطق را نیز در بر دارد. دلیل به این دنیا امدن ما را نیز در بر دارد. از این طریق است که با واقعیت والاتر معنویمان تماس برفرار می کنیم. من به این نقطهُ فردیت یا ای دی می نامم.

اگر ما خط لیزر مانند را تا ناحیه قفسه سینه دنبال کنیم تفطهُ دوم را پیدا می کنیم. نور پخش شده زیبایی است. و مربوط به احساس ما است . در این جا سات که ما تمایل و ارزوی معوی را نگه می داریم. ارزوی مقدسی که ما را در این زندگی هدایت می کند.

شور و شوقی را که برای به دستیابی به چیزهای بزرگی در زندگی نیاز داریم را فراهم می کند. ما میل زیادی داریم که به این هدف برسیم. کاری است که می خواهیم بیش از هر کار دیگری درین جهان انجام دهیم. دلیلی است که به این دنیا امدیم. ارزویی است که هرکدام از ما با خود به همراه دارد و اجازه می دهد که احساس کنیم که هدف امدنمان به اینجا است. من این نقطه را خواسته روح می نامم.

نقطه بعدی نعطه تان تین است همان طوری که به زبان چینی نامیده می شود. نقطه ای است که همهُ رزمی کاران از ان استقاده می کنند. از این نقطه است که رزمی کار برای شکستن میدان قدرت به دست می اورد. مانند توپی از قدرت که به نظر یک و نیم اینچ است. در دو و نیم اینچ زیر ناف قرار دارد. پوشش قوی ای دورش است بنابراین شبیه توپ پلاستیکی است رنگ طلایی رنگ است. این مرکز اراده است. این ارادهُ شما برای زندگی در بدن فیزیکی شما است. شامل بخشی است که بدن فیزیکی شما را در این دنیا نگه داشته است.

با ارادهُ شما و این نت است که بردن فیزیکی تان را از مادر زمینی تان به وجود اورده اید. از این نقطه است که شفابخشان برای زنده کردن بدن به انرژی عظیمی دست پیدا می کند. البته شفابخش باید خط هارا را به مرکز زمین پایین ببرد. وقتی در شفابخشی استفاره می شود تان تین داغ و سرخ رنگ می شود. وقتی این اتفاق می افتد و تان تین سرخ می شود شفابخشان در تمام بدنشان گرمای شدیدی حس می کنند.

وقتی که فصد شفافی در لایه هارا دارید. اعمال شما در لایهُ هاله و فیزیکی لذت بخش خواهد بود. دربارهُ رابطه کارنکردن درست لایه هارا و سلامتی در این کتاب صحبت خواهیم کرد. برای مثال بیماری می تواند توسط داشتن نیت های نا معملوم ، مخالف و قاطی و جدا بودن از ماموریت زندگی به وجود اورده شود. خیلی از انسانها مخصوصا در کشور های پیشرفته با درد معنوی زیادی زندگی می کنند چون نمی دانند که هدف شان درین زندگی چیست. متوجه نمی شوند که چرا در درد هستند. و نمی دانند که درمانی برای این نوع درد وجود دارد. جدای از هدف فمیق تر شان در زندگی را می توان در لایهُ هارا دید و می توان در این لایه درمانش کرد.

لایهُ هستهُ وجودی : لایهُ عصارهُ الهی –منبع انرژی خلاق شما

لایه هستهُ وجودی جهش کوانتومی عمیف تری در انیکه کی هستیم است و از لایه هارا عمیق تر است و به الوهیت متصل است. با استفاده از حس برتر در لایه هسته مجودی همه مانند ستارهُ زیبایی هستند. هر ستاره متفاوت است. هر ستاره منبع درونی زندگی است. در این مکان ما مرکز جهان هستیم. در این نقطه فردیت الهی در هرکدام از ما متمرکز شده است.

30

این نقطه یک و ینم اینچ بالای ناف و وسط خط مرکزی بدنمان قرار گرفته است. تصویر 2-1

وقتی کسی با حس برتر به گروهی از مردم نگاه می کند هرکسی مانند شتارهُ زیبایی است که تا بی نهایت می دخشد و به دیگر ستاره ها نفوذ پیدا می کند.

هسته وجودیمان اصلی ترین بخش وحودمان است و کاملا در هر فرد یکتا است. در هر کدام از ما از قبل از زمان وجود داشته است . البته بالاتر از محدودیت های زمان ، عقایدو مکان است. صورت فردی الهی است. از این بخش در هرکدام از ما زندگی می کنیم و وجود دارنیم . انرا به سادگی بشخیص می دهیم چون همیشه از اول به دنیا امدن خود را شناخته ایم. در این بخش ما عاقل تر ، سرشار از عشق و شجاعت هستیم.

عصارهُ درونی با گذر ومان تغییر نمی کند. و هیچ تجربهُ منفی هیج وقت انرا لکه دار نکرده است. بله ، عکس العمل های مان نسبت به تجربیات منفی ممکن است انرا پوشانده باشد اما انرا عوض نکرده است. اصلی ترین طبیعت است. خوبی عمیق درونی هرکدام از ماست . در ما چیزی است که هستیم. ازا این جا است که انرژی های خلاق بلند می شوند . سرچشمهُ همیشگی انجا است که تمام خلاقیت ما به وجود می اید.

پروسهُ خلاق و سلامت شما

هدف اصلی کتاب این است که به شما کمک کند که پروسهُ خلاقی که از درون شما اغاز می شودو اهمیت ان مخصوصا نسبت به سلایمتی و شفابخشی را بفهمید. این پروسهُ خلاق که از هستهُ درونی مان به وجود می اید دو ماده ُ اولیه لازم دارد. اول نیت مثبت یا الهی و دوم لذت مثبت.

" هرچه که در زندگی انجام داده این نه تنها با نیت مثبت شروع شده است بلکه همیشه لذت هم داشته است."

Thursday, November 09, 2006

بخش یک

مروری بر شفا بخشی در زمان ما

"یک ایده اول محکوم میشود سپس به عنوان بی اهمیت فراموش می شود و در نها یت به چیزی تبدیل می شود که همه می دانند."
ویلیام جیمز
یک
هدیه شفا بخشی

استعداد شفا بخشی در همه وجود دارد . هدیه ای نیست که فقط به تعداد کمی داده شده است. همان قدر حق طبیعی شماست که حق من است. همه می توانند شفا داده شوند و همه می توانند شفا بدهند. همه می توانند خود و بقیه را شفا بدهند.
شما در حال حاضر هم خود را شفا می دهید فقط ممکن است به این نام نشنا سید. وقتی صدمه ای به شما وارد می شود اولین کاری که انجام می دهید چیست؟ معمولا محل صدمه دیده را لمس می کنید.ممکن است حتی انرا بگیرید که درد را قطع کنید. این غریزه فیزیکی انرژی شفا بخش به محل صدمه دیده می فرستد. اگر ارام شوید و دستتان را به مدت طولانی تری نگه دارید متوجه می شوید که بیشتر التیام داده می شوید. هر مادری هنگامی که فرزندش در درد است او را بوس ،نوازش،لمس می کند. همین کار را برای دیگر عزیزانش انجام می دهد. زمانی که این عکس العمل ساده را بررسی می کنید می بینید که اثر لمس کسی که خیلی دوست دارید خیلی بیشتر از کسی است که نمی شناسید . احتمالا شما به ان لمس کردن اسانس خاصی داده اید-اسانس دوست داشتن ان فرد. می بینید که همیشه بلد بودید شفا بدهید اما از ان اگاه نبودید.

زمانی که شاد،خشنود،پر انرژی و سر حال هستید لمس شما دلپزیر تر از زمانی است که حال بدی دارید. لمسی که با حال بد صورت می گیرد با لمسی که با خوشنودی انجام میشود فرق دارد.هر حالتی که در هر لحظه دارید توسط انرژی شما نمودار می شود.وقتی یاد می گیرید که انرژی و حا لتان -و در نتیجه جریان انرژی تان -را تنظیم کنید می توانید به زودی از ان برای شفا بخشی استفاده کنید.

همین اتفاقات روزمره ،که مطمئن هستم در زمان غار نشینان هم وجود داشته، بنیاد شفا بخشی با دست را به وجود اورده است. از زمانی که انسان ها وجود داشته اند شفا بخشی نیز وجود داشته است. تمدن های قدیمی از قدرت شفا بخش دستان اگاه بودند. هر فرهنگ در چهارچوب رسومات و دانش خود از این قدرت استفاده می کرده است.جان وایت در کتابش نود و سه فرهنگ مختلف را که همه عبارتی برای شفابخشی داشته اند را ذکر می کند. انرژی زندگی بیشتر از پنج هزار سال است که در هند و چین شناخته شده است.من انرژی زندگی که همه چیز را در بر می گیرد میدان انرژی فراگیر می نامم و یا -----. و انرژی ای که با انسان ها در ارتباط است را انرژی انسانی و یا ---- می نامم. این پدیده بیشتر به عنوان هاله شناخته شده است.
4
درک و تنظیم میدان انرژی انسانی
بسیاری از انسان ها می توانند هاله را ببینند و همه می توانند یاد بگیرند که هاله را مشاهده کنند. در حقیقت خیلی از ما می توانیم این کار را انجام بدهیم ممکن است نا اگاهانه باشد و یا انرا به نام دیگری بشنا سیم.برای مثال،شما می دانید که کسی به شما نگاه می کند به دلیل اینکه انرا حس می کنید؛ و یا نا گهان ازغریبه ای که به شما معرفی شده خوشتان می اید و می دانید که به راحتی با هم کنار می ایید؛ و یا حس مبهمی دارید که اتفاق خوبی خواهد افتاد. شما از حس های برتر خود استفاده می کنید و من انرا درک برتر می نامم و یا -----. ---در حقیقت حسی است که ماورای انچه که به ان عادت داریم است؛ بعضی وقت ها به عنوان حس ششم شناخته می شود. عبارات دیگری که استفاده می شود

یکی دیگر از این حس هارا ادراک مستقیم می نامم.این حس به ما اطلاعات کامل و دقیق می دهد. ترای مثال می دانیم که شخص خاصی قرار است با ما تماس بگیرد و یا اینکه می دانیم که چه می خواهد بگوید.و یا اینکه سئوالی راجع به موضوعی که فکر می کنیم نمی دانیم از ما می شود و ما از جزئیات و کلیات موضوع اطلاع داریم.معمولا در درک مستقیم نمی دانیم که از کجا این اطلاعات را داریم.فقط می دانیم.
یک حس برتر دیگر توانایی ما در درک احساسات دیگران است.می دانیم که دیگران چه حسی دارند حتی اگر این حس به صورت حرف در نیامده باشد. ما فقط انرژی احساس شخص دیگر را حس می کنیم.
من بین درک احساسات و درک عشق تفاوت قائل هستم. پس یک حس دیگر ما توانایی درک عشق است. درک عشق شامل ارتباط عمیق تری با دیگران است و در زیر مجمو عه خودش قرار می گیرد.
علاوه بر احساسات پنج گانه درک مستقیم درک عشق و احساسات را داریم. وقتی تمام این حس ها کار می کنند می توانیم کاملا از بودن مان در حال و اینجا اگاه باشیم.
حس های ما اگاهی ما را به وجود می اورند و اگاهی مان ما را به حال می برد. بودن در حال تجربه ای است که بسیاری از انسان ها توسط مدیتیشن به دست می اورند. حالتی از بودن است که دروازه ای خارج از کران های زمان و مکان است که ما را محدود می کنند.مدیتیشن ذهن را شفاف و ساکت می کند و حساسیت انرا بالا می برد.

---در برد اطلا عاتی است که مغز ما معمولا انرا به عنوان اطلاعات بی اهمیت فیلتر می کند. بیا یید تشبیه گوش دادن به موسیقی را در نظر بگیریم. وقتی موسیقی بلند است شنیدن نتهای ترم و ارامتر مشکل تر میشود. وقتی صدای موسیقی را کمتر می کنید نت های نرم و نوانس های لطیب معنا پیدا می کنند. همین مو ضوع در رابطه با ---و میدان انرژی انسانی صدق می کند. می توانید یاد بگیرید سر و صدای زهن خود را کم کرده و به ریتم های نرمتر و نوانس های لطیفتر زندگی توجه کنید. وقتی این را برای مدتی تمرین کنید می بینید که این ریتم ها
پایه و بنیاد تجربه لحظه به لحظه زندگی است. انها به انرژی قدرتمند زندگی که ما با انها کار می کنیم وصل هستند
دفعه بعد که کودک شما زانویش ضربه خورد دست خود را روی ان بگذارید. و به خود اجازه دهید که عشقی را که به کودکتان حس میکنید حس کنید. دست شما داغ می شود. چرا؟ به دلیل اینکه انرژی شفا بخش میدان انرژی تان از دست شما جریان پیدا می کند و یه شفای زانو کمک می کند. شما این انرژی را به صورت گرما نبض و یا خارش الکتریکی حس می کنید.
از انجایی که می توانید انرژی انسانی را حس کنید می توانید یاد بگیرید که توسط نیت تان با ان کار کنید و ان را کنترل کنید. سعی کنید جریان انرژی بدنتان را با پیروی از راهنمایی ها تغییر دهید. میتوانید این کار را دفعه بعدی که خسته بودید انجام دهید.
دراز بکشید و خورشید لذت بخشی را در شبکه خورشیدی (اطراف شکم)تصور کنید. به زودی اخحساس بهتری خواهید داشت و شکمتان گرم می شود. احتمالا تنفس تان ارامتر می شود و ریلکس می شوید. اگر می خواهید این احساس ارامش بیشتر شود و روحتان را نیز در بر بگیرد تجربه معنوی و یا دینی شگفت انگیزی که داشته اید برای مثال در بچگی را به یاد بیا ورید. به یاد بیا ورید ان زمانی را که می دانستید خدا وجود داشته است و زنده بودن تجربه روحانی و کاملا طبیعی بوده انقدر طبیعی که نگرانی نبود. شما در خدا شک نمی کردید. بگزارید که در این تجربه غوطه ور شوید
5
اجازه دهید که در اغوش خلاق هستی نگه داشته شوید. با انجام این کار جریان انرژی تان را تغییر داده اید.خود را در حالت شفا بخش قدرتمندی قرار داده اید.انرژی خود را الان حس کنید. ایا از ان خوشتان می اید؟این حالت ارام بخش و شفابخشی که حس می کنید مربوط به میدان انرژی شماست که منظم تر می شود و همچنین در اثد ارام شدن امواج مغزی است. انها توسط دستگاهی به نام ایجی اندازه گیری می شوند. احتمالا نشان میدهند که مغز شما در حالت الفا است که به عنوان حالت شفابخش شناخته شده است. اسکنر میدان مغناطیسی نشان میدهد که میدان انرژی شما در 8هرتز نواسان دارد که این حالت طبیعی است.
احتمال زیاد در کودکی به صورت طبیعی و بدون برنامه ریزی به خود اجازه می دادید که در هر کاری غرق شوید. این همان کاری است که در لحظات خلاقیت و رهایی انجام می دهید. زمانی که اجازه دادید انرژی زندگی از منبع درونیتان جریان پیدا کند. در ان زمان رنگ ها روشن تر مزه ها بهتر هوا خوش عطر تر و صدای اطرافتان سمفونی ایجاد می کنند. شما نیز استثتنا نیستید همه این را حس می کنند.
شاید بهترین ایده ها زمانی به سراغتان بیاید که حتی به مشکل و سئوالات فکر نمی کنید. در حال پیاده روی در جنگل و یا در حال تماشای غروب خورشید هستید و در یک لحظه جواب انجاست. از درون شما پدیدار شده . و یا به چشمان کودکی نگاه می کنید و پر از شگفتی معمای زندگی میشوید دوباره این حس از درونتان پدیدار شده. انها از فواره ی عمیق و درونی تان که هسته مرکزی وجودی می نامم امده اند. از این منبع عمیق درونی است که نور پدیدار می شود.
جرقه ی درونی و یزدانی شما.

دستیابی به انرژی خلاق و شفابخش

همه انسان ها می توانند یاد بگیرند نه به این منبع درونی شان دست یابی پیدا کنند. برای ازاد کردن انرژی به صورت ارادی تمرین لازم است.این پروسه بیشتر شامل برداشتن موانع از سر راه است تا بیرون کشیدن انرژی. زمانی که موانع از سر راه کنار رفته اند خلاقیت مانند چشمه ای جریان پیدا می کند. هنرمندان و نویسندگان به خوبی از بلوک ذهنی اگاه هستند. وقتی مانع از بین می رود نقاشی و یا نوشته مانند رودی جریان پیدا می کند. این اتفاق برای دانشمندان که می خواهند مسئله ای را حل کنند می افتد..تمام اطلاعات به دهن منطقی ریخته می شود. ذهن منطقی تلاش می کند که جواب را پیدا کند اما نمی تواند. بعد از یک خواب خوب مقداری خواب دیدن و مقداری فعالیت سمت راست مغز جواب به سادگی انجاست.توسط پروسه درونی رهایی و از سر راه کنار رفتن و اجازه دادن خلاقیت ازاد می شود.
انرژی خلاق در زمان های بحرانی هم ازاد می شود. انجاست که ما وارد بعد حماسی می شویم. همه راجع به کارهای برجسته و بزرگی که در زمان های بحرانی انجام می شود شنیده اند. مردی که ماشین را بغد از تصادف از روی عزیزش بلند می کند. یا مادری که احساس قوی ای بهش دست می دهد که به خانه اش بر گردد تا بچه هایش را از خطر نجات دهد.
این رهایی انرژی خلاق به ما اجازه می دهد که در هر کاری که در حال انجام است مسلط شویم.پروسه شفا بخشی پروسه ازاد کردن انرژی شفا بخش برای سلطه بر روی سلامتی است. در حقیقت از دیدگاه من و همان طوری که در این کتاب می بینیم بخش عمده بیماری در اثر مسدود شدن جریان طبیعی انرژی خلاق هر فرد است.
چرا انرژی خود را مسدود می کنیم؟

وقتی دچار تجربه دردناکی در زندگی مان می شویم به صورت ناخود اگاه سعی می کنیم که درد را حس نکنیم. این کار را از بچگی انجام داده ایم. درد فیزیکی مان را توسط برداشتن اگاهی از ان قسمت از بدن که در حال درد است قطع می کنیم. غم و اندوه دهنی و احساسی را با سفت کردن عضلات و بر گرداندن ان به نا خود اگاه قطع می کنیم. برای نگه داشتن ان در نا خوی اگاه(و یابعضی وقت ها در لایه ای زیر خود اگاه)انواع مختلف حواس پرتی و مشکلات را ایجاد می کنیم نه توجه مان از ان منحرف شود. ممکن است سر خود را شلوغ نگه داشته و به کار معتاد شویم. یا روشی بر عکس ان انتخاب کنیم و تنبل باشیم. خیلی از ما به مواد مخدر سیگاد شکلات و الکل معتاد می شویم.خیلی از ما به کامل بودن بهترین و یا بدترین بودن معتاد می شویم. و یا مشکلات مان را به شخص دیگری منتقل می کنیم. و راجع به انها نگران می شویم به جای انکه سعی کنیم مشکلات خودمان را حل کنیم. ما بخش عظیمی از انرژی مان را برای حس نکردن درد سرکوب یا منحرف می کنیم. این شامل سرکوبی حسی که در حال حاضر داریم و اینکه در حال حاضر که هستیم می شود. فکر می کنیم که این کار جواب می دهد. فنر می کنیم می توانیم از زیر حس نکردن درد و انکه که هستیم فرار کنیم ولی نمی توانیم. این کار تاوان سنگینی دارد اما ما حتی قیمتی که می پردازیم را تکذیب می کنیم. تاوان ان زندگی ماست. فکر میکنیم که تنها راه فرار از تمام این درد ها مسدود کردن انرژی حاوی درد است. انرژی های خاصی وجود دارند که حاوی درد فیزیکی و احساسی و ذهنی هستند. متاسفانه..

6

این جریان انرژی شامل همه چیز های دیگر نیز است.درد فقط بخشی از ان است.وقتی که ما جلوی تجربه منفی درد خشم و یا ترس را می گیریم جلوی تجربه ی مثبت را هم که شامل ابعاد فیزیکی احساسی و ذهنی است می گیریم.
.ما حتی ممکن است از این پروسه اگاه نباشیم و به دلیل اینکه در ان زمان به مرحله رشد منطقی نرسیدهایم این کار را به صورت
عادت انجام می دهیم..ما اطراف رخم های مان دیوار می کشیم. و با دیوار کشیدن دور زخم هایمان بر روی ارتباط مان با هسته ی خلاق مرکزی دیوار می کشیم.. و چون پروسه خلاق از درون ما به وجود می اید دور ان هم دیوار کشیده ایم.

توده های یخ زده ی روحی
دردی که ما سر کوب کرده ایم خیلی زود در زندگی ما اغاز شده است در کودکی بار ها قبل از این زندگی حتی شاید در رحم.. هر بار از کودکی که انرژی اتفاق دردناکی را سرکوب کرده ایم ان اتفاق را در زمان و انرژی منجمد کرده ایم.برای همین این انرژی را بلوکی در هاله ی خود می نامیم. از انجایی که هاله مان از انرژی-اگاهی ساخته شده بلوک انرژی اگاهی منجمد است. ان قسمت از روحمان تا وقتی که انرا اب نکنیم منجمد می ماند و با ما رشد نمی کند. اگر ان اتفاق زمانی افتاده باشد که ما یک ساله بودیم ان توده هم یک ساله است. و به یک ساله بودن ادامه می دهد و وقتی تحریک می شود مانند یک ساله ها رفتار می کند. تا وقتی که به اندازه کافی انرژی نگیرد و شفا پیدا کند رشد نمی کند. ما پر از این توده های یخ زده انرژی اگاهی هستیم. چقدر در طول دوز انسان ها مانند انسان های
بالغ رفتار می کنند؟ مدت کوتاهی. ما ره طور مداوم را همدیگر از طریق زمان های یخ زده ی روانی روحی مان با همدیگر ارتباط بر قرار می کنیم.در یک ارتباط شدید هر شخص می تواند واقعیت را از بالغ درونی خود تجربه کند و در لحظه بعد هر کدام از بخشی از کودک زخمی شان در سن خاصی واقعیت را درک کنند. این تغییر مدام اگاهی درونی به اگاهی درونی دیگر است که بر قراری ارتباط را مشکل می کند.
یک جنبه مهم و قدرت مند این توده های منجمد این است که به هم طبق قانون انرژی مشابه وصل می شودی و شبکه های پیچیده یا می سازند. برای مثال انرژی می تواند از نوع ترک شدن باشد. یک مرد میان سال به نام جو را در نظر بگیرید.(این شخص مجازی است ولی داستانش شبیه بسیاری از انها یی است که با انها کار کرده ام. برای نشان دادن انچه در اغاز تولد اتفاق می افتد و انچه که در طول زندگی اتفاق می افتد می خواهم از چو در طول این بخش استفاده کنم.او می تواند هر کدام از ما باشد.

وقتی چو به دنیا امد از مادرش چدا شد به دلیل اینکه مادرش زایمان سختی داشت و به او ارام بخش داده بودند. بار دیگردر یک سالگی زمانی که مادرش به بیمارستان برای به دنیا اوردن کودک دیگرش رفت او ترک شد. از این دو تجربه کودک که مادرش را بسیار دوست دارد انتظار دارد که کسانی که او دوست دارد ترکش کنند.

هر ترک شدنی که در زندگی چو اتفاق بیفتد با همان درجه از سختی و ناراحتی اولین بار حس می شود. از این ضربه های روحی به این شکل ما نتیجه تصویری به وجود می اوریم. نتیجه تصویری از تجربه به وجود می اید. در این مورد تجربه ی ترک شدن. بر اساس منطق کودک که می گوید اگر دوست داشته باشم ترک می شوم. این نتیجه تصویری بر همه ی تچربیات مشابه تاثیر می گذارد. مثلما جو ی یک ساله از این طرز نگاه خود اگاه نیست. در عوض به صورت نا خوداگاه در سیستم بهوری نگه داشته شده و در طول زندگی اوهمراهش است. از نظر روانی این اتفاقات به طور مستقیم به زمان ده سالگی جو و رفتن مادرش به مسافرت مربوط است. وقثی اتفاقات مشابه می افتد برخورد او از نتیجه تصویری است تا چیزی که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است. این باعث بسیاری از عکس العمل های احساسی اغراق شده می شود.

در بخش های دیگر خواهیم دید که نتیجه تصویری مان رفتار های فردی را به وجود می اورد و ان رفتار ها ما را در وضعیت ها یی شبیه وضعیت اول قرار می دهند. بنا براین جو نقش زیادی در به وجود اوردن وضعیتی مثل ترک شدن بوسط همسر و یا دوست دخترش دارد. اعمال او بر اساس نتیجه ی منفی ای که دارد کمک می کند که این وضعیت را به وجود اورد. از انجایی که ته صورت نا خوداگاه انتظار دارد که ترک شود با زن و یا دوست دخترش مانند کسی که ترکش خواهد کرد رفتار می کند. ممکن است درخواست های بیش از حدی از او برای اثبات عشقش داشته باشد و یا اینکه او را به اینکه می خواهد ترکش کند متهم کند این رفتار ناخوداگاه باعث می شوز که او از این وضعیت خسته شوید و ترکش کند. مشنل اصلی و عمیق تر این است که جو طوری رفتار می کند که انگار لیاقت ترک شدن را دارد. او خودش را تنها گذاشته است.

همان طوری که خواهیم دید هیچ وقت نباید قدرت نتایج تصویری را نادیده بگیریم. پیدا کردن این نتایج تصویری کلید دگرگون کردن خود و یدا کردن سلامتی و شادی است.

ما پر از این نتایج تصویری هستیم که توده های منجمد روانی اطراف انها به وجود می اید. شفاف سازی زیادی در انتظار همه ی ماست.

توده های منجمد روانی اطراف انرژی های مشابه که تصویر را به وجود می اورد جمع می شود که بسیاری را که فکر می کنند این تجربیات باید همان طوری که از نظر زمانی جدا هستند از نظر احساسی هم جدا باشند گیج می کند. این طور نیست.هر بخش کوچک تر توده ی منجمد روانی از انرژی –اگاهی ای که در اثر تجربه ی خاصی از گذشته منجمد شده تشکیل می شود. اما تجربیات مشابه مستقیما به هم متصل هستند و اهمیت ندارد که چقدر فاصله زمانی بین انها وجود داشته باشد.

در طی شفا بخشی یکی از توده های کوچک در هاله ازاد می شود و به صورت اتوماتیک بخش های دیگر توده را بر اساس قانون انرژی مشابه ازاد می کند. برای مثال در داستان جو هر وقت یکی از توده ها ازاد می شود او دوباره تجربه را انگار که الان اتفاق می افتد حس می کند. بنا براین او ممکن است درد را از زمانی که سی ساله است حس کند و به محض اینکه درد رها می شود خود را در ده سالگی می یابد و به زودی ده سالگی تبدیل به یک سالگی می شود.

زمانی که این قسمت ها از روان ایسان که با بقیه شخصیت ان فرد رشد نکرده اند ازاد می شود به سرعت رشد خود را اغاز می کنند. این پروسه رشد می تواند از چند دقیقه تا چند سال بسته به عمق و قدرت توده ی انرژی طول بکشد.وقتی این انرژی ها به صورت یکسان در میدان انرژی پخش می شوند و در چدخه ی خلاق زندگی فرد ازاد می شوند تغییرات بزدگی در زندگی فرد صورت می گیرد. زندگی جو شروع به شکل دادن خود از بعد اگاهی جدیدی که در جرخه ی خلاقیت وجود دارد اغاز می کند. او دیگر خود را به صورت نا خوداگاه ترک نمی کند که از او مواظبت شود. در عوض نو به دلیل انکه خود را لایق و توانا در مصاحبت می بیند به خود وفا دار می ماند. وقتی این رابطه ی جدید را با خود تو سعه داد دوست دختری جلب می کند که انرژی ترک شدن را نداشته باشد.بنابراین رابطه ی جدید از این بعد و قسمت پایدار است. کلبته ممکن است چند بار تمرین لازم باشد تا "یار مناسب"پدیدار شود.

"درد از زندگی های گذشته

دکتر ولگر در درمان توسط بازگشت به زندگی گذشته متوجه شد که زمانی که بیمار درد های زندگی قبلی خود را با دوباره تجربه کردن انها از بین می برد می تواند شرایط مشابه را در زندگی حال خود را از بین ببرند و این در روش های دیگر درمانی امکان پذیر نبود.

زندگی های گذشته نیز در توده ی منجمد زمانی ما نگه داشته شدند. انها نیز توسط انرژی مشابه به هم متصل هستند. انرژی بیشتری برای وارد شدن به توده ی منجمد زندگی گذشته نیاز است به دلیل اینکه توسط توده ی بیشتری پوشیده شده ولی در جلسات شفاتخشی امگان پذیر است. به محض اینکه فرد اماده است خود به خود انجام می شود.

بر اساس مشاهدات من در جلسات شفابخشی اتفاقات زندگی گذشته همیشه پایه ی مشکلات زندگی حال است که حل انها مشکل است هستند. زمانی که مشکلات این زندگی تا حدی حل شده توسط انرژی درمانی مشکلات زندگی گذشته به سطح می ایند تا حل شوند. این طرز درمان در تغییر زندگی فرد و همچنین درمان فیزیکی او بسیار تاثیر گزار است. تغییرات بزرگی در اثر ازاد کردن مشکلات زندگی گذشته از طریق انرژی درمانی به وجود می اید. در این روش مهم است که بیمار بتواند به وضوح ارتباط مشکلات زندگی گذشته را به زندگی حالش ببیند به این دلیل که همه توده ازاد شود و برای فرار از مشکلات زندگی حال استفاده نشود.

منشا درد- زخم اصلی شما

منشا زخم از دیدگاه من حتی عمیق تر از انرژی بلوک شده توسط رنج های شخصی و یا پدیده ای به نام زندگی گذشته است. از این باور می اید که هر کدام از ما جدا هستیم، جدا از همدیگر و چدا از خدا. خیلی از ما باور داریم که برای یکتا بودن باید جدا باشیم. در نتیجه خود را از همه چیز جدا می کنیم از خانواده ، از دوستان،گروه ها، ملت ها و زمین. این باور به جدایی به صورت ترس تجربه می شود و از ترس احساسات منفی دیگر بر می خیز ند. وقتی این احساسات منفی را به وجود می اوریم خودمان را از انها جدا می کنیم. این پروسه جدا سازی ادامه پیدا می کند و درد و اوهام بیشتر به وجود یم اورد به وقتی که چرخه بازخورد منفی شکسته شود و توسص تلاش فردی به حالت اول بازگردد.

اینکه چه صور این چرخه باصل را پاک کنیم و لذت و شفافیت بیشتر به زندگی مان باز گردانیم چیزی است که این کتاب به ان می پردازد. کلید عشق است . اتصال به هرچه که وجود دارد.

عشق تجربه اتصال به خدا و به همه ی هستی است. خدا همه جا و همه چیز است. خدا بالا،پایین،اطراف ما و درون ماست. جرفه یزدانی ما در هر کدام از ما یکتا است. ان خداست که به صورت یکتا نمود کرده است. ما انرا به صورت چشمه درونی و هسته اصلی وجودمان تجربه می کنیم. هرچه بیشتر به خدا ی بیرون از خودمان وصل باشیم ، بیشتر یکتایی خدای درونمان را اشکار می کنیم. وقتی که به خدای یکتای درون مان و به هستی متصل هسبیم کاملا ازاد و در امنیت هستیم.

ایجاد من نقاب دار برای پوشاندن در اصلی مان

وقتی به دنیا می اییم هنوز به حکمت و قدرت عالی و معنوی از طریق هسته ی وجودیمان متصل هستیم. این ابصال به هستی و در نتیجه به حکمت و قدرت الهی به ما احساس کامل بودن ،امنیت و شگقتی می دهد. در طول بلوغ این اتصال کم رنگ می شود و جایگزین ان صدای والدین که به هدف حفظ و نگهداری ما وجود درادمی شود. انها از خوب و بد ،درست و غلط، اینکه چطور بصمیم بگیریم و یا با هر شرایطی چطور برخورد کنیم صحبت می کنند.وقتی که اتصال هسته کم رنگ می شود روان کودک به سختی تلاش می کندکه معرفت درونی خودرا با نفس کاری جایگزین کند. متاسفانه صدای والدین درونی هیج وقت نمی توانند کار را انجام دهند در عوض من نقاب در را به وجود می اورد.

من نقاب دار اولین تلاش برای درست کردن خودمان است. با ان می خواهیم اینکه کی هستیم را به جهانی که از طرد شدن توسط ان می ترسیم نشان دهیم. ما من نقاب دار را بر اساس انچه که فکر می کنیم جهان اطرافمان درست می داند نشان می دهیم تا به این ترتیب احساس امنیت و پذیرفته شدن بکنیم.

من مقاب دار برای ارتباط با بقیه تلاش می کند به این دلیل که "کار خوبی برای انجام دادن است . اما به دلیل اینکه شخصیت حفیفی را تکذیب می کند نمی تواند ارتباط عمیقی به دست بیاورد. احساسات منفی و ترس ما را تکذیب می کند.

ما بهترین تلاشمان را برای به وجود اوردن نقابمان می کنیم اما جواب نمی دهد.نقاب نمی تواند احساس امنیت درونی ای که به دنبالش هستیم را به وجود بیاودر. در واقعیت احساس دغل باز بودن را در ما به وجود می اورد چون سعی می کنیم نشان دهیم که همیشه خوب هستیم ولی نیستیم. احساس جعلی بودن می کنیم و بیشتر می ترسیم. ما از تمام تلاش خود را می کنیم که ثابت کنیم خوب هستیم (دوباره این کار را بر اساس صدای والدین درونی انجام می دهیم) این ترس بیشتری ایجاد میکند چون نمی توانیم همیشه این نقش را بازی کنیم. احساس ترس و تظاهر بیشتر و بیشتر به صورت یک چرخه زیاد می شود.

" قصد من نقاب دار این است که ما را از جهان خشن فرض شده توسط اثبات خوب بودنمان حفظ کند فصد نقاب تکذیب و تظاهر است.هدفش را که پوشاندن خشم و درد است تکذیب می کند چون وجود خشم و درد را در روان تکذیب می کند. قصد نقاب این است که خود را با شانه خالی کردن از بار مسئولیت کارهاو فکر ها و اعمال منفی حفظ کند"

از دیدگاه من نقاب دار درد و خشم فقط در خارج از خود وجود دارند. ما مسئولیتی قبول نمی کنیم. هر اتفاق میفی ای که می افتد تقصیر کس دیگری است . انهارا سر زنش می کنیم. و این به این معنی است که شخص دیگری است که در درد و خشم است.

تنها راهی که این بازی را می توانیم ادامه بدهیم این است که همیشه ثابت کنیم که ما ادمهای خوبی هستیم. درونمان از فشاری که همیشه برای خوب بودن به خودمان می اوریم انزجار داریم.سعی می کنیم بر اساس قوانین رفتار کنیم. اگر این کار را نکنیم سعی می کنیم ثابت کنیم که این ما هستیم که کار صحیح را انجام می دهیم و انها در اشتباهند.

ما نز اینکه بر اساس قوانین کس دیگری زندگی می کنیم خسمگین هستیم .کار سخت و زیادی است. ما فقط می خواهیم کاری را که دلمان می خواهد انجام بدهیم. خسته می شویم ،عصبانی می شویم و اهمیت نمی دهیم. اتهام و کله های منفی از دهنمان در می اید و به مردم اسیب می زنیم . انرژی ای که توسط نقاب درونمان مگاه داشته ایم می پیچد، هل می دهد و تراوش می کند و به دیگران ضدبه وارد می کند. البته ما انها را هم تکذیب می کنیم به این دلیل که می خواهیم امنیت را با اثبات خوبی خود نگه داریم.

جایی در درونمان از این کار لذت می بریم. رها سازی انرژی عالی است حتی اگر درست و شفاف نباشد. حتی اگر زمان انجام این کار مسئولانه رفتار نکنیم. بخشی از ما تلمبار کردن انرژی منفی را بر روی کس دیگر دوست دارد. به این لذت منفی می گویند. منشا ان خود پست تر است.

لذت منفی و من پست تر

مطمئنم که احساس لذتی که از انچام کار منفی ای را که به شما دست داده است را به خاطر دارید. هرگونه حرکت انرژی چه منفی و چه مثبت لذت بخش است. این کارها لذت بخش هستند چون انرژی انبار شده را ازاد می کنند. اگر در ابتدای حرکت انرژی درد را احساس کنید به زودی تبدیل به لذت می شود به دلیل اینکه به وسیله ی ازاد کردن درد انرژی خلاق هم ازاد می شود و این همیشه با لذت همراه است.

لذت منفی از خود پست تر منشا می گیرد. خود پست ما بخشی از ماست که فراموش کرده که هستیم. بخشی از روان ماست که جدایی و جهان منفی را باور دارد و بر اساس ان رفتار می کند.بخش پست منفی بودن خود را تکذیب نمی کند. از ان لذت می برد. به دلیل اینکه منفی بودن را تکذیب نمی کند از من نقاب دار صادق تر است. بخش پست تظاهر به خوب بودن نمی کند. خود را در درجه ی اول قرار می دهد و با این موضوع مشکلی ندارد. می گوید که "به خودم اهمیت می دهم نه تو" نمی تواند هم به خود هم به کس دیگر اهمیت بدهد به دلیل باورش به جدایی. از احساس منفی لذت می برد و بیشتر می خواهد. از درد درون روانی خبر دارد و اصلا قصد تجربه ی درد را ندارد.

قصد من پست این است که جدایی را نگه دارد و هدکاری که دوست دارد را انجام دهد و درد را حس نکند.

من برتر

البته در طول بلوغ همه ی روحمان از هسته جدا نمی شودو بخشی از ما دوست داشتنی و شفاف است. به الوهیت یکتای درونی مان وصل است . سرشار نز معرفت ،عشق و شجاعت است. و به قدرت عظیم خلاقیت متصل است. به وجود اورنده تمام خوبی های زندگی مان است . بخشی از ماست که فراموش نکرده که که هستیم.

هر وقت که صلح و شادی و حس کامل بودن در زندگی شما بوده، زمانی بوده که من برتر شما خود را توسط خلاق هستی نمود دار کرده است. اگر می خواهید بدانید که معنی "واقعا که هستید"" و " خود واقعی" چیست به این بخش ها از زندگیتان نگاه کنید. انها نماینده ی بخش واقعی شما هستند.

هیچ وقت بخش منفی زندگی تان را نماینده خود حقیقی ندانید. بخش های منفی زندگی نماینده ی کسی که نیستید هستند. انها نماینده ی بخش هایی از خود هستند که شما بلوک کرده اید.

قصد من برتر حقیقت، ارتباط،احترام،یکتایی، و اگاهی از خود، اتصال به خالق است.

اهمیت نیت

تفاوت اسلی من برتر، پست تر و نقابدار در پایه ی قصد و نیت وجد هر کدام از ان ها و کیفیت انرژی حاضر در برقراری ارتباط با هر کدام از ان هاست."

چیزی که در خیلی از ارتباطات انسانی گیج کننده است این است که می توانند بر اساس نیت پشت ارتباط خیلی فرق کنند. کلماتی که گفته می شوند می توانند از سه نوع نیت منشت بگیرند. من برتر ،پست تر و نقاب دار. کلمات می توانند یک چیز باشند ولی معنی شان فرق کند. من برتر وقتی می گوید "دوست هستیم" صادق است. من نقاب دار می گوید:" تا وقتی که من خوب هستم دوست هستیم به تصویر خوب بودن را زیر سئوال نبر. من ست تر می گوید " تا درجه ای که اجازه می دهم دوست هستیم بعد از ان مواظب باش اگر خیلی نزدیک شوی از تو استفاده می کنم که درد را حس نکنم و اگر به من یا دردم خیلی نزدیک شوی و یا نگذاری انچه را که می خواهم به دست بیاورم تو را از بین می برم( در این مورد از بین بردن می تواند هر چیزی باشد که جلوی شخص را بگیرد. می تواند فقط حرف نزدن باشد یا غلبه کردن در بحثی یا بازی با قدرت باشد حتی ممکن است از بین بردن به صورت فیزیکی باشد.

دفاع یا تکذیب درد اصلی درد بیشتری به وجود می اورد

هرچه اعمالی که از هسته برمی خیزد بیشتر توسط نقاب تحریق شده باشد، بیشتر باید توسط سرزنش دیگران خود را تصدیق کنیم. تکذیب قدرت منبع خلاق را در ما محدود می کند. این در ما دور باطل بزرگتری از درد و نا توانی ایجاد می کند. هرچه این حلقه درد و نا توانی بزرگتر باشد درد اصلی به نظر بزرگتر می اید. انقدر با درد توهمی و شدت فرضی پوشیده می شود که ما وحشت زده می شویم و دست به هر کاری می زنیم که انرا تجربه نکنیمو در تصورات ما تبدیل به نابودی و شکنجه می شود . هرچه بیشتر خود را راضی می کنیم که از ان دور بمانیم و انرا شفا ندهیم ، بیشتر زخم اصلی دفن می شود و تصویرمان از ان بیشتر مخشوش می شود.

از تجربه خودم به عنوان شفا بخش و معلم، نتیجه گرفتم درد و بیماری بیشتری در زندگیمان و بدنمان را با فرار از زخم اصلی توسط سیستم های دقاعی عادتی ای که داریم به وجود می اوریم.

سیستم دفاعی عادتی ما

" در اساس تجدبیات من ، ما به طور مداوم انرژی خود را توسط رفتار های دفاعی خود منحرف می کنیم که درد و بیماری بیشتری به وجود می اورد. "

وقتی در بخش های دیگر کتاب میدان انرژی انسانی را تشریح می کنم می بینیم که این قرار چگونه در میدان ما ایجاد مشکلات می کند و این مشکلات ایجاد نا را حتی و بیماری در بدمان می کند. رفتار های عادتی ما مهحرف کردن انرژی مان به صورت عادت است که بارها و بار ها به ان پناه می بریم . من نقاب دار مسئول این کار است.

هرچه بیشتر موفق شویم خشم و درد را با استفاده از سیستم دفاعی درونمان نگه داریم ، احساس های مثبت درونمان نیز بیشتر حبس می شودند. ما رکد می شویم . زندگی انطوری که می خواهیم پیش نمی رود. خسته کننده و رنزمره می شود. لذت می میرد. ما درگیر چرخه ی باطل می شویم و نمی توانیم انچه را که می خواهیم در وندگی خلق کنیم. این برای بدنمان هم سنگین تمام می شود و ایما نمان را به زندگی از دست می دهیم.

توسط پروسه عادتی دیوار کشیدند دور دردمان ، هسته ی مرکزی خود را هم محبوس می کنیم. فراموش کرده ایم که چه احساسی دارد. اثاره ی خود را فراموش کرده ایم. فراخوش کرده ایم که کی هستیم. ارتباط با انرژی های اصلی که زندگی ما را به وجود اورده اند را از دست داده ایم. انگار که انتظار داریم که زندگی مان را انجور که می خواهیم خلق کنیم اما نمی دانیم که این " من که می خواهد" کیست.

جاده ای برای بازگشت به زخم اصلی

تنها راهی که برای به یاد اوردن اینکه که هستیم ، خلق زندگی طوری که ما می خواهیم و ایجاد سلامتی و احساس امنیت کردن اینست که به هسته ی خودمان متصل شویم. تنها یک را برای این کار وجود دارد. ما تصاویرمان را مشاهدی و پیدا می کنیم تا بتوانیم توده های منجمد روانی را ازاد کرده که بتوانیم به منبع تمام اوهام و تصاویر برسیم. به زخم اصلی مان ،باید زخم اصلی مان را بیابیم. و این کار ره معنی رفتن به سیستم های دفاعی و پاک کردن تمام احسا سات منفی و لایه های درد های مجازی اطراف زخم اصلی است. وقتی به زخم اصلی می رسیم زندگی متفاوت است . زخممان و زندگی مان را درمان می کنیم و این پروسه ی دگرگونی است.

راه های بسیاری برای پیدا کردن زخم اصلی وجود دارد. باز گشت توسط تلقین و استفاده از حالت بدنی دو روش هستند. هر دو روش در کلاس های مدرسه شفا بخشی باربارا برنان یاد داده می شود. با استفاده ازین تکنیک ها به دانش اموزان کمک می کنیم که به زخم اصلی باز گردند.

در یک تمرین دانش اموزان سیستم دفاعی خود را با گرفتن حالتی که فکر می کنند زخمشان دارد رها می کنند. برای پیدا کردن این حالت فقط باید توجه شان را به مشکلات احساسی و دردی که در زندگیشان حس می کنند معطوف کنند و اجازه بدهند که بدنشان به انها واکنش نشان بدهد. این روش موثری است به این دلیل که درد به انرژی زندگی متصل به توده های منجمد است.

با شدت بخشیدن به عکس العمل بدنشان و نگه داشتن توجه به درون درد دانش اموز بیرون می اید و شفاف می شود . نتیجه همیشه اتاقی پر از انسان های دردمند و اسیب پذیر است. حالت های بدنی کج و پیچیده شان به سادگی دردشان را نشان می دهد. بعضی وقت ها روی یک پا می ایستند و پای دیگر را با دست های شان بالا نگه می دارند. بعضی ه سرشان را خم کرده اند و بعضی ها مثل کودک کوچکی در روی زمین دراز کشیده و جمع شده اند.

در این تمرین مشاهده می شود که دردخس شده در زندگی حال مشابه درد تجربه شده در اوایل وندگی است و قتی درد کنونی ازاد می شود ازاد می شود درد های قدیمیتر را نیز ازاد می کند. برای این کار دانش اموزان ره حالت گرفتن ادامه می دهند در حالی که سعی می کنند توجهشان به درون و گذشته در زمان مربوط به زخم اصلی باشد. انها به صورت خودکار ،لایه لایه، از درد فرض شده ی اطراف زخم اصلی عقب می روند. با اینکه درد قوی و ترسناک است در اصل فرضی و مجازی است به دلیل نتیجه ی تصویری ای که در اطراف زخم اصلی وجود دارد.

برای اینکه متوجه بشوید منظورم از درد توهمی چیست بیایید به مثالمان ، جو ده ساله که از رفتن مادرش به مسافرت بسیار ناراحت است برگردیم. احساسی است که جو دارد اما چیزی نیست که توسط موقعیت پیش امده به وجود امده باشد.

با عفب رفتن درون در توهمی که اطراف زخم اصلی توده بسته است دانش اموزان بالا خره به زخم اصلی می رسند. در حالی که به زخم اصلی نزدنک تر می شوند را تعجب در می یابند که دردشان کمتر می شود.

زفتی به زخم اصلی می رسند از انها می خواهیم که به انسان زخمی دیگری نزدیک شوند و این همیشه در اتاق حس احترام به وجود می اورد. همه زخمی هستند . همه برابرند. ارتباط با یکدیگر احساس محبت زیادی به وجود می اورد.

وقتی که تمرین تمام می شود و نوبت در میان گذاشتن تچربیات است کشفیات جالبی ظاهر می شود. دانش اموزان شگفت زده می شوند که زخمشان ان چیزی که فکر می کردند نیست. می فهمند که زخمشان بیشتر از دفاع از زخم اصلی می اید و نه خود زخم. از اوایل زندگی ان ها شروع کردند به دقاع کردن در مقابل چیزی که زندگی ان ها در اساس نتیجه تصویرشان قرار بود به انها بدهد. هر بار که از نتیجه تصویری دقاع کردند به توده مهجمد روانی انرژی اضافه کردند. هربار که این کار انجام شد توهم درد بزرگتر شد تا وقتی که فراموش کردند که درد اصلی چه چیزی بود. چیهزی که باقی مانده بود درد نا مشخص و ترسناکی بود که غیر قابل تحمل است.

عمیق ترین بخش این تمرین ، طبق گفته دانش اموزان ،این است که می فهمند چقدر نمان و انرژی صرف دفاع نز زخم اصلی می شود. عمیف ترین زخم خیانت به خود است. با انجام این تمرین دانش اموزان می توانند ببینند که تصمیم گرفته اند که بر اساس چیزی که هستند زندگی نکنند و خودشان را نشنا سند. ان ها می بینند که این تصمیم را دوباره و در باره در زندگیشان گرفته اند تا وقتی که تبدیل به عادت نا خوداگاه شده است. این بخش اصلی سیستم دفاعی است.

این تمرین به انها ازادی زیادی می دهد و دیدگاه جدیدی به زندگی را به انها معرفی می کند. زندگی مبارزه مداومی برای زندگی کردن بر اساس حقیقت و خیانت نکردن به خود می شود. بزرکترین مبارزه در زندگی م11

متصل بودن به هسته و نمودار کردن هسته وخودیمان است بدون اینکه شرایطی که خودمان را در ان میابیم ما را سرکوب کند.

این درد فقط در تعداد خاصی وجود ندارد. در تمام بشریت به درخه های مختلف است . بعضی ها بیشتر از بقیه از درد اگاه هستند.

شرایط انسانی – زندگی در تضاد

هررنز تا حدی هسته وجودیمان را نمایان می کنیم. مفدار این نمودار کردن رابطه مستقیمی با درجه و قدرت و شفافیت اتصال ما به هسته است قسمت هایی از زندگیمان که به راحتی و بدون مشکل پیش می روند و ما را راضی می کنند، قسمت هایی است که با هسته وجودیمان در ارتباص است. انرژی خلاق هسته وجود ی که جمویش گرفته نمی شود ، کارها و زندگی های قدرت مند و متعالی ای خلق می کند. انرژی های یسته ای که محدود نشده اند سلامتی ایجاد می کنند. انها نماینده من برتر هستند ، بخشی از ما که با ان به دنیا امدیم و هیچ وقت اتصال به هسته را از دست نمی دهد.

ما معمولا با این بخش خیلی خجالتی هستیم. بسیاری از اوقات نشان نمی دهیم که چقدر اهمیت می دهیم، چقدر دوست داریم و چقدر ارزو در زندگی داریم. ما می پوشانیمش ، لقب به ان می دهیم و انرا به مقدار" منطقی " (بر اساس صدای والدین درونی مان)کم می کنیم و به کمتر راضی می شویم. این رفتار"مناسب" است و یا ما اینطور باور کرده ایم.

بعضی وقتها که مواظب نیستیم خود را رها می کنیم و نیروی خلاقی پدیدار می شود ، عمل محبت امیزی یا نشان دادن دوستی و عشق که قبل از اینکه ما به ان فکر کنیم انچام می شود و نماینده ی هسته ی وچودی است. لحظه ای تماس نزدیک بر قرار می شود و عشق رها می شود.

و چون نمی توانیم نور و عشق را تحمل کنیم خجالتی می شویم و خوئ را به عقب می کشیم و فقط چند لحظه طول می کشد که خود را خحالت زده بیابیم و کمی بسته تر شویم. احساس ترس ناگهانی به وحود می اید " شاید کار اشتباهی کردم" این صدای والدین است که هسته ی مرکزی را جایگزین می کند. زیر ان دقاع وجود دارد. معنی واقعیش این است " اگر این جریان انرژی را قطع نکنی احتمالا همه چیز را حس می کنی، حتی دردی که دارم تورا از ان محفوظ نگه می دارم. بنا براین ما جریان انرژی را قطع می کنیم. نگه می داریم و انرا ضعیف می کنیم. خود را به " امنیت نورمال بودن" بر می گردانیم ، جایی که به کسی------------.

این مشکل بشری است. ما در تضاد تصمیماتمان زندگی می کنیم و اهمیت ندارد که در چه شرایطی هستیم. در هر لحظه تصمیم می گیریم به زندگی متعادل و قدرتمند و امن و بدون تدافعی بودن که تجربه کامل وندگی را به ما می دهد بله یا نه بگوییم . در نه گفتن ما ، بر علیه تجربه زندگی کامل و واقعی دفاع کرده و زنده بودن خود را سد می کنیم.

بسیاری از ما انتخاب می کنیم که بیشتر زنده بودنمان را از بین ببریم . چرا؟ به دلیل اینکه نا خوداگها می دانیم که اجازه دادن به جریان انرژی –زندگی درد های کهنه را ازاد می کند و ما از ان می ترسیم . نمی دانیم چطور را ان بر خورد کینم. بنابراین عقب نشینی کرده و بر می گردیم به نقاب تعریف به ظاهر مناسب کسی که هستیم. صدای والدینی ودرونمان قویتر است و ما مدام تکرار می کنیم " فکر کردی که هستی؟ خدا؟"" فکر می کنی می توانی تغییری ایجاد کنی؟" " بیا و واقع بین باش مردم عوض نمی شوند به چیزی که داری راضی باش""حریص هستی" "قدر چیزی را که داری نمی دانی"" اگر زیبا تر بودی"" اگر شوهدت ان کار را نکرده بود" " اگر والدینت بهتر رفتار کرده بودند" و غیره . میلیون ها راه وجود دارد که نقاب می تواند شما را سر جای خود بکشاند. تا حدی که جلوی حس کردن درد را می گیرد ، اما در طولانی مدت درد بیشتری ایجاد می کند و باعث بیماری می شود.

بیماری از پوشاندن و قطع کردن قسمتی از خودمان از هسته وجودی است . وقتی ما رابطه مان را هسته قطع می شود، فراموش می کنیم چه کسی هسیسم و زندگی مان را بر اساس این فراموشی – بر اساس من نقاب دار ،من پست تر و سیستم دفاعی زندگی می کنیم. شفا یابی به یاد اوردن اینکه که هستیم است . وصل کردن بخش های فراموش شده ی روان به هسته وجودی و زندگی بر اساس ان است.

به همان درجه ای که ما انرژی مثبت خود را سرکوب می کنیم به همان اندازه قابلیت شفا بخشی خود و زندگی سالم و خلاقیت را از دست می دهیم.

وظیفه ی هر کدام از ماست که به هسته وجودی وصل شویم و خود را شفا بدهیم.

هدف معنوی زخم اصلی

ممکن است بپرسیم دلیل حضور زخم اصلی چیست. زخم اصلی توسط کم رنگ شدن ارتباط کودک تازه به دنیا امده با معرفت معنوی هسته اس است. از نطر تکامل بشری چرا این اتفاق باید بیفتد؟ جواب در تفاوت رابطه هسته در اوایل زندگی و رابطه ای که توسط تجربه ی زندگی به وجود می اید است.رابطه ی اولیه توسط ناخود اگاه است.

12

رابطه ای که توسط زندگی صورت می گیرد اگاهانه است. رابصه انسا نهای بالغ به هسته شان که توسط تجربه زندگی به وجود می اند معرفت اگاهانه ای از الوهیت درونیشان به وجود می اورد. انسان ها از نور یزدانیت در جهان اگاه می شوند. انی پروسه تکاملی شناخت و اگاهی بیشتری به نژاد ما می دهد. ما به این شناخت داریم می رسیم که ما هم در خلق این جهان نقشی داریم. هدف زندگی ایجاد این اگاهی درباره ی خود به عنوان این خالق مشترک در این جهان است.

دنبال کردن شوق ما را به سمت ماموریت زندگی مان هدایت می کند

هرکدام از ما ارزو دارد که باشد، درک شود و خود را بیان کند. این ارزو نور درونی ما است که ما را به راه تکاملی مان هدایت می کند. اگر این را از بعد شخصی نگاه کنیم، یعنی هرکدام از ما وظیفه دارد که به هسته وجودی اش متصل شود. برای اینکار باید موانع را از رها شناخت اگاهانه هسته وجودیمان بر داریم. این ماموریت فردی نامیده می شود. وقتی انی کار را انجام می دهیم نیروی خلاق و هدایایی که به همراه ان از هسته وجودی مان می اید اول به خودمان و سپس با همه جهان قسمت می کنیم، هدایایی که می دهیم انجام ماموریت زندگی ماست. این ماموریت فقط زمانی که انرژی خلاق را از هسته ازاد می کنیم به ما می رسند. بنا براین فقط کاری را که دوست داریم با دگرگونی شخصی انجام پذیر است.

همه ما شفا بخشان زخمی هستیم

همه ما شفا بخشان زخمی هستیم. ما نسبت به بی دفاع شدن ، بی نقاب شدن و نشان دادن درونمان چه مثبت چه منفی بسیار بی میل هستیم. ما در نشان دادن درد و زخمی که به همراه داریم مردد هستیم. ما در شرم پنهان می شویم. فکر می کنیم که ما تنها هستیم و درد ما شرم اور تر از دیگران است. برای ما بسیار مشکل است مگر اینکه احساس امنیت بکنیم. این شرایط بشری است. برای همه ما زمان می برد تا ظاهر شود. و عشق و محبت زیادی طلب می کند. بیایید به همدیگر فضا ، زمان و پشتیبانی محبت امیز زیادی بدهیم. از طریق این زخم است که همه ما یاد میم گیریم چطور عشق بورزیم. زخم درونی ای که همه داریم بزرگترین معلم ما است. بیایید کسی را که واقعا هستیم بشناسیم. ما ذات زیبایی هستیم علی رغم تمام درد ها و خشم درونمان. ما هر کداممان یکتا هستیم و این عالی است. بییایید شفا بخشان زخمی باشیم و به همدیگر کمک کنیم تا حقیقت درونمان را تقیسم کنیم.

ما می توانیم خود را در جهانی مهربان، وافر و حامی زندگی که مقدس است بیابیم. ما در اغوش هستی نگه داشته شدیم. و توسط میدان سلامتی جهانی که زندگی را پشتیبانی می کند محاصره شده ایم. ما می توانیم دستانمان را دراز کنیم و به ان متصل شویم. می توانیم از ان قدرت بگیریم و در حقیقت همیشه این کار را می کنیم.ما از انیم و ان از ماست. معمای الهی زندگی درون و اطراف ماست.

شما شفا دهنده ی خود هستید

فقط شمایید که می توانید کاملا خود را شفا بدهید. و کاملا توانا یی این کار را دارید. پروسه ی درمان بیماری در واقع کاریست که به شما قدرت شخصی می دهد. یک سفر شخصی است، دروازه ی عبور، که توسط شما به عنوان بهترین وسیله ی اموزش را ان برخورد می کنید. در این راه شفا بخشی البته شما از جدیدترین متد های درمانی در کنار شفا بخشی استفاده می کنید.

از دیدکاه عمیقتر ، بیماری توسط خواسته های بر اورده نشده به وجود می اید. هرچه بیماری جدیتر باشد خواسته عمیق تر است . پیغامی است که به گونه ای و جایی فراموش کرده اید که هستید و هدفتان چیست. شما هدب انرژی خلاقی که از هسته و ذات شما می اید را فراموش کرده اید و از ان جدا شدید. بیماری شما فقط یک نشانه است: تاراحتی خواسته ی بر اورده نشده است. بنا براین بیشتر از هرکاری از بیماریتان برای ازاد کردن خود و انجام کاری که همیشه می خواستید انجام بدهید، کسی که می خواستید همیشه باشید، خلق کردن و بیان کسی که هستید و عالی ترین واقعیت ها .

اگر متوجه شدید که بیمار هستید اماده ی تغییر باشید و انتظار داشته باشید که بزرگترین ارزوها به سطح بیایند و به ثمر بشینند. اماده شوید که از فرار دست بر دارید و با ببر درونتان روبرو شوید و این می تواند از نظر شخصی هر معنایی داشته باشد. پیشنهاد می کنم که بهترین جا برای شروع برای پیدا کردن معنی بیماری تان این است" چیست که می خواسته ام همیشه ولی هنوز موفق نشده ام در زندگی به وجود بیاورم. پیشنهاد می کنم که شما رابطه مستقیمی بین بیماری و ارزو بر اورده نشده خواهید یافت.

از طریق انی تصویر بنیادی از سلامتی است که شما دوباره سلامت خود را پیدا می کنید. من فقط از سلامتی بدن صحبت نمی کنم ، ان فقط معلول است، بلکه از سلامتی روح و روان صحبت می کنم. از طریق این چهارچوب جدید نگاه کردن به واقعیت است که مشکلات سلامتی و زندگی می توانند حل شوند. به خاطر اینکه زندگی در بعد فیزیکی عشق ورزیدن، رشد دادن خصیصه های بهتر و یکی شدن را الوهیت است. هرچه درد ، مشکل و بیماری باشد ، یک معلم است. معلم عشق است که به یادتان می اورد که مقدس هستید پروسه پدیدار شدن نور درونتان است.